🔸 حرف مردم کنجکاوش کرده بود.
میگفتند:
«تازگیها مردی از نجف، امام زمان علیهالسلام را دیده».
تصمیم گرفت هر طور شده پیدایش کند.
میخواست قصّه را از زبان خودش بشنود.
پُرسان پُرسان در نجف میگشت.
بالاخره پیدایش کرد.
با هم رفیق شدند.
یک روز سر صحبت را وا کرد.
قَسَمش داد.
راضیش کرد تشرفش را بگوید.
گفت:
با خودم قراری گذاشته بودم:
چهل شب چهارشنبه،
از نجف تا سهله،
پای پیاده.
هفته چهلم که شد...
🎧 حکایت تماشای تبسم امام زمان علیهالسلام در مسجد سهله ↶
👉 https://eitaa.com/elteja_tales/516#مسجد_سهله#داستان_تشرف#سهله_خانه_امام_زمان علیهالسلام
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا♡)@Elteja_tales