🔸بعد از سال‌ها آمده بود دیدن پیامبر صلی الله علیه وآله. گفت: من را یادتان می‌آید؟ آن شب که آمده بودید شهر طائف، مهمان خانه من شدید. شنید: به پاس محبتی که آن روز در حقّم کردی، چیزی بخواه؛ آرزویت هرچه باشد برآورده می‌کنم. غرق فکر شد: حالا چه آرزویی بکنم؟ 🎧این جذّاب را اینجا بشنوید👇 https://eitaa.com/elteja_tales/586 عضویّت در قصّه‌های مَهدوی(اِلتجا) @Elteja_tales