کمی از بال هایش مانده بر در @emam8com عدو که رفت پایش مانده بر در زغال و دود جایش مانده بر در گذشت و روز بعدش مرتضی دید کمی از بال هایش مانده بر در در آن غوغا صدا زد «آه فضه» تمنایش ، صدایش مانده بر در نفس در سینه اش بالا نیامد هنوزم های هایش مانده بر در نشد فرصت که چادر را بپیچد دو سه نخ از عبایش مانده بر در - میان شعله ها گرم دعا بود دعایش، ربنایش مانده بر در شاعر: این مطلب در سایت : https://emam8.com/article/81152/ کاملترین و بروزترین اپلیکیشن شعر و سبک مداحی را از اینجا دانلود کنید 👇👇👇 http://em8.ir/dl