🍃 | همراهی با خانواده 🔸زهرا مصطفوی روایت می‌کند: یک روز مادرم مهمان داشتند. مهمان حالا یا سرزده آمده بود و یا بالأخره کارها درست و‌‎ ‌‏آماده نبودند. یادم است خانم با دستپاچگی می‌خواستند شیرینی و میوه ای جورکنند. آقا‌‎ ‌‏گفتند: «نه، شما بروید، شما بروید پیش مهمان‌ها» و پشت سر آن هم به طرف سماور‌‎ ‌‏رفتند. آن موقع سماور ذغالی بود و خیلی هم سخت می‌گرفت. آقا این قدر سماور را‌‎ ‌‏تکان دادند تا بگیرد و چایی جور کردند و تشریفات چیدند و نگذاشتند خانم، مهمان‌ها را‌‎ ‌‏تنها بگذارند و بیایند اتاق دیگر کارکنند.‌‎ 📚جلد ۱، برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، صفحه ۶۳ ✅ @EMAM_COM