✨دختر بسیجی
°•| پارت سی و هفتم |•°
سوالی نگاهش کردم که گفت:دیگه چیه؟!
_یعنی هنوز نفهمیدی مزاحمی؟
نفسش رو حرصی بیرون داد و از کنارم برخواست و رفت.
با رفتن آوا خیلی سریع شمارهی آرام رو گرفتم که بعد خوردن دوتا بوق جواب داد ولی به جای اینکه با من حرف بزنه با کس دیگه ای حرف می زد و من که فهمیده بودم حواسش به گوشیش نیست و احتمال می دادم با خوردن دستش تماسم وصل شده باشه، تماس رو قطع نکردم و به حرفاش گوش دادم که سر کسی که مطمئن بودم آرزو یه غر می زد: آخه اینا هم سواله که تو نوشتی ؟ از صبحه! که دارم فکر می کنم چی دوست دارم و از چی بدم ارزو
_خب مگه چی نوشتم که مدام غر میزنی؟ اصلا تقصیر منه که این همه برای تو وقت گذاشتم و از اینور و اونور تحقیق کردم!
_بگو چی ننوشتی؟ مثال اینجا نوشتی آیا دوست دارید همسرتون آرایش کنه؟
آخه عقل کل مَردی هم هست که این رو دوست نداشته باشه؟ من به این سوال چی با ید جواب بدم؟
آرزو با صدایی توأم با خنده گفت : براش بنویس دوست داری که رژ صورتی بزنه فکر کنم خیلی بهش بیاد.
آرام که از صداش معلوم بود حسابی حرصش در اومده گفت: آرزو فقط ساکت باش! اینجا رو نگاه کن نوشته دوست دارید همسرتون توی خونه چه لباسی بپوشه؟ به نظر تو چه لباسی بپوشیم خوبه؟
یا اینکه موهاش چه حالتی باشه!
آرزو : آرام براش بنویس دوست داری با کت و شلوار باشه و موهاش رو هم مثل شب خاستگاری حالت بده.
آرام بهش توپید : آرزو برو بیرون که دیگه دارم دیوونه میشم.
_باشه من میرم ولی تو با دقت جواب بده چون مشاوره مون گفته باید حداقل ده سوال رو مثل هم جواب داده باشین وگرنه با هم تفاهم ندارین.
_مرده شور هم خودت رو ببره هم اون مشاوره تون رو! یعنی اگه الان او به همین سوال جواب بده که دوست داره من توی خونه با تاپ شلوارک صورت ی باشم من هم باید همین جواب رو بدم!
آخه من این رو کجای دلم بزارم ای خداااا!
آرزو با خنده گفت : وای آرام! آراد رو با تاپ شلوارک صورتی تصور کن!
صدای جیغی شنیده شد و بعد صدای آرام که مثل اینکه با خودش حرف بزنه، گفت : دختره ی احمق! کاش جا خالی نداده بود و بالش توی سرش می خورد تا دلم خنک بشه.
گوشی رو روی گوشم گذاشته بودم و به جر و بحثشون می خندیدم که آوا از داخل سالن با صدای بلندی گفت :آراد خل شدی؟
چرا گوشی رو رو ی گوشت گذاشتی و می خندی؟!
با این حرف آوا خودم رو جمع جور و تماس رو قطع کردم و دوباره به آرام زنگ زدم که جوابم رو داد :
_الو...
_سلام خوبی!
_سلام ممنون خوبم.
_ولی صدات که این رو نمیگه؟
_پس چی میگه؟
_می گه که آرام خانم خوب نیست و عصبیه!
_نه! خوبم فقط یه کم از سوالایی که آرزو نوشته حرصی ام!
_چرا؟! سوالای خوبین که!؟
_واقعا تو اینجور فکر می کنی ؟ می گم میشه بی خیالشون بشیم؟!
_نه نمی شه! مال من تازه تموم شده و تو هم فردا اولین کاری که می کنی اینه که تکالیفت رو تکمیل شده و بدون جا انداختن بهم تحویل میدی!
_ولی مال من تازه نصفه شده!
ادامه دارد...