یاد حرف‌هایش که افتادم، گریه‌ام بلندتر شد. نزدیک به شش ماه بود صدایش را نشنیده بودم. اما اصغرِ پادگان دوکوهه و منطقه عملیاتی والفجر8 و حتی سوریه و روستای مُشرف نبود که راحت تلفن بزند. حالا اصغر توی بهشت بود و ای کاش خطِ تماسی از بهشت برایم راه می‌انداخت تا دلتنگی‌هایم را برایش بگویم. دوست داشتم کُدِ همتِ پنجِ عملیات هوبر، هنوز هم به گوش باشد. بّرشی کوتاه از کتاب همت پنج به گوشم روایت زندگی مدافع حرم شهید از مدافعان حرم شهر کوهسار استان البرز. خرید اینترنتی کتاب http://shop.revayat27.com/?product=4955