. (ع) میان خانه ی خود غریب و بی حبیبم ندارم یار و یاور اجل باشد طبیبم دلم پاره پاره زغم ها شد دلم تنگ دیدار زهرا شد امون ای دل کجایی زینب من بیا وقت سفرشد بیاو کن نظاره حسن پاره جگر شد ببین زینبم حال محزونم ببین این لبان پراز خونم امون ای دل خودم دیدم به چشمم که مادر بر زمین خورد گل باغ رسالت درون کوچه پژمرد خودم دیده ام ضربه ی سیلی خودم دیده ام صورت نیلی امون ای دل ابوذر رییس میرزایی(بهار) .......... (ع) رسد ازکنج حجره صدای آشنایی زند ناله غریبی جواد من کجایی غریب است غریب دیار طوس دلم گشته با قبر او مانوس رضاجانم به روی خاک حجره سرم را می گذارم به خود می پیچم از زهر دگر جان می سپارم زکینه زپا تاسرمن سوخت زدم ناله بال و پر من سوخت رضاجانم به خاکم می سپارند شبانه مثل زهرا تنم دیگرنماند به روی خاک صحرا فدای تنی که درآن گودال غریبانه بی سرشده پامال حسین جانم (بهار) (ص) نوحه مدینه شد پرازغم پرازاندوه وماتم که رفت از داردنیا رسول الله اکرم مدینه شده صحنه ی محشر به قلب فلک سوز پیغمبر رسول الله ازاین غم آسمان هم زچشمش خون ببارد بمیرم بهر زهرا دگر بابا ندارد دلم بر غمش مبتلا گشته عزادار او مرتضی گشته رسول الله زهجران پیمبر دل حیدر گرفته غم بابا چه سخت است دل دختر گرفته واویلا سقیفه به پا گردد ازاین پس به زهرا جفا گردد ابوذر رییس میرزایی(بهار) . .👇