به وقت حاج قاسم زمان در وقت دلتنگی ، زمانه سخت دلگیر است، عذاب نا سپاسی ها و یا تقصیر تقدیر است ؟! چگونه این بلای آسمانی ، ناگهان یکباره نازل شد ؟! چگونه چرخ بر وفق مراد اهل باطل شد ؟! جهان بعد از نبود یک نفر ، گویی به خشم آمد ، علی را استخوانی در گلو ، خاری به چشم آمد ، که وقتی مالک اشتر نباشد ، شمر ، سردار است ! حرم جولانگه مشتی حرامی های کفتار است ، چه رنجی می‌کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است؟ جهان بعد از نبود مرد یعنی عرصه ی نامرد، که یعنی داغ پشت داغ ، یعنی درد پشت درد، جهان بعد از نبود شیر ، یعنی عرصه ی روباه، که "ابراهیم" در آتش ، که "اسماعیل"، قربانگاه... دوباره درد دلهای علی با چاه، "حسن" تنها... .