. ورود کاروان به کربلا شعر 45 السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آقا دوباره قلب تو غرق عزا شده در سینه ات حسینیه ی غم به پا شده با داغ روی داغ به همراه قافله قلب تو هم مقیم زمین بلا شده حق می دهم‌که اشک تو تبدیل شد به خون جدّت حسین راهی کرب وبلا شده داری ورود قافله را می‌کنی مرور با داغ های عمه دلت آشنا شده وقتی که پای عمه شده آشنای طف لبریز آه و ناله و سوز و نوا شده گویا که لحظه ای که رسیده به کربلا بر داغ های روز دهم مبتلا شده حالا به دور عمه صفی از محارم است از محملش به سمت حرم کوچه وا شده حالا میان اکبر وعباس وقاسم است دردش ز یک نگاه حسینش دوا شده می بینی ای غریب جهان چند روز بعد زینب اسیر درد هزاران جفا شده بر روی تل نظاره کند سوی قتلگاه رأس حسین زینت سر نیزه ها شده وای از زیارت تن عریان و بی کفن جسمش میان‌ گودی مقتل رها شده در وقت بوسه روی رگش می کند نگاه هر استخوان پیکر او جا به جا شده ✍عبدالمحسن ...................................... روز دوم محرم ورود کاروان به کربلا بر این زمین قدم بگذار ای قرار من مثل همیشه وقت بلا باش یار من فرسنگ ها جدا شده ایم از دیار خود از این به بعد می شود اینجا دیار من می دانم این زمین سبب ماتمت شده خواهر بیا و تازه نفس کن کنار من زینب بیا بگویمت از چند روز بعد اینجا خزان شود همه باغ وبهار من پرپر شود تمامی گل ها مقابلم هر یاسمن کند سر و جان را نثار من آب فرات مهریه ی مادر من است محروم از آن شود ز جفا لاله زار من اینجا برادر تو شود بی کس و غریب کشته شوند یاور اندک شمار من همدرد ِ داغ اصغر واکبر شوی وبعد مرهم برای زخم دل غمگسار من اینجا به روی حنجر من بوسه میزنی آن دم که لشکری بکشد انتظار من بر روی تل تو می روی و من میان بغض در ساعتی دگر تو شوی داغدار من طاقت بیار خواهر من شمر می رود با چکمه روی سینه ی محزون و زار من با ضربه های خنجر خود روی حنجرم پایان دهد به غربت این روزگار من در زیر نعل تازه ی مرکب شود تنم قدری کشیده سمت یمین و یسار من از بس که آیه آیه شود سوره ی تنم سخت است چیدنش به درون مزار من وای از هجوم دشمن و آتش به خیمه ها غارت شود تمامی دار و ندار من مویت سپید می شود و قامت تو خم در لحظه ی اسارت ایل و تبار من از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام غرق غمت کند سر نیزه سوار من ✍عبدالمحسن .