من بی آبرویی که اسیر درد و هجرانم
نشان خیمه ی مولای خوبم رانمی دانم
دلم خواهد که بینم، لحظه ای را نزد جانانم
دلم خواهد ببینم در حریم دوست مهمانم
دلم خواهد که سوزد این دل زار و پریشانم
به یاد جد او مواج گردد، بحر چشمانم
دلم خواهد بگریم در عزای عشق عطشانم
برای شادی روح شهیدان روضه می خوانم
سلام ابر و خاک و باد خورشید و سپهر و ماه
به روح پاک و بی آلایش اصحاب روح الله
به دشت کربلا فرزند زهرا بود و یک لشکر
میان خیمه ها غمگین مضطر آل پیغمبر
ز ظلم کوفیان شد اربا اربا پیکر اکبر
بگشته پیکر قاسم ز تیغ کین چو گل پرپر
کنار علقمه افتاده بود عباس آب آور
به روی دست بابا، دست و پا میزد علی اصغر
جدا شد از تن سبط محمد بین مقل سر
ولی در بین این اندوه ها، وای از دل خواهر
سلامی گوی ای دل با فغان و سوز و اشک وآه
به روح قدسی و نورانیِ اصحاب و ثارُالله
صفحه سوم
🔴 این شعر در سال ۸۵ سروده شده
#حاج_امیر_عباسی
#شهدا #شعر_شهدا
.