. در سپاه خانه ات شیران نر داری هنوز داغ محسن را تحمل کن، پسر داری هنوز از صدای ناله هایت تا سحر فهمیده ام: درد پهلو وکمر ، سوز جگر داری هنوز ای پرستوی علی پر پر نزن ،کشتی مرا زخم های عشق من را روی پر داری هنوز اشک های بی کسی ام میچکد بر گونه ام ای شریک زندگی ، قصد سفر داری هنوز؟ نان بپز، مو‌شانه کن، غم از دل حیدر بگیر پاشو از جا و‌ نشانم ده ،هنر داری هنوز خانه ی نا امن حیدر ، قتلگاهت شد ببخش عشق من بانو دلیل سوز و‌آهت شد ببخش چند روزی بین کوچه ،سر به زیرم فاطمه سوختی در پیش چشمانم ،بمیرم فاطمه اهل رو‌گرداندن از حیدر نبودی، پس چه شد؟ ای که بودی از ازل خیر کثیرم فاطمه من حریف گریه های بچه هایت نیستم بی قراری حسینت کرده پیرم فاطمه بغض جانسوز حسن آتش به جانم می زند من سراغ کوچه را از که بگیرم فاطمه هر که میبیند مرا ، حال تو را جویا شود در مسیر خانه تا مسجد اسیرم فاطمه چند روزی را بمان رحمی به حالم کن فقط گر بدی دیدی در این خانه ، حلالم کن فقط حیدرت را بین این ویرانه ،یاری کن کمی با همین دست شکسته خانه داری کن کمی بشکن این بغض گلو را، در میان بسترت در عزای محسن خود ،سوگواری کن کمی اینقدر عجل وفاتی را نخوان دق میکنم جان من با درد دنیا ،بردباری کن کمی حال باغی را که آتش رونقش را برده است باز هم با خنده های خود بهاری کن کمی من کنار تو حریف مکر این شهرم فقط قوت زانوی حیدر ، ذوالفقاری کن کمی از غرور و بغض شان ، زخمیِ دردم فاطمه من بدی در حق این مردم نکردم فاطمه ‌.