. ز هر طرف مه رخساره‌ات به جلوه‌گری ‌است خموش باد نگاهی که ناظرِ دگری ‌است دوصد مسیح‌نفس مانده واله و مبهوت که در فضای شفاخانه‌ات عجب اثری‌است! اگر به اشک غمت شستشو کند ابلیس خدا گواست که از هر گنه به حشر، بری‌است کنم به تاجْوَران فخر، از غلامی تو که نوکری درِ این خانه، فوق تاجوری‌است اگر تو جلوه نمایی به وقت جان دادن مسلّم افضلِ ساعاتِ عمر، محتضری ‌است به دهر، هر خبری هست، زیر پرچم توست اگر کسی درِ دیگر زند، ز بی‌خبری ‌است سزد تمام بخوانم نماز در حرمت که حائرِ توام ـ ای شاه ـ خانۀ پدری‌ا‌ست زعمر نوح فزون‌تر دهند اگر کس را به هرزه می‌رود، ار بی غمِ رُخَت سپری‌است هزار سال ز سر دادنت گذشت و فلک هنوز هم به عزای تو گرم نوحه‌گری ‌است به روز حشر، دمی خنده از لبش نرود هر آن کسی که دمی در مصیبت تو گریست علیرضا قاسمی✍ .