. یابن الحسن! یک مرتبه، برای همیشه مرا بخر پیش خودت برای غلامی، مرا ببر یا اینکه رخصتی بده تا هُدهُدت شوم باشم برای تو منِ دلداده، نامه بر يا اينكه رخصتی بده تا فُطرُس‌اَت شوم عرض سلام، آوَرَمت با نگاهِ تر باشد وجود من، همه‌اَش مِلک شخصی‌اَت مُستَأجرِ نگاه تو اَم...بر تو اَم سپر دنیای من، جهان من، این سرزمین من... گردیده است از غم هجر تو در به در یک مرتبه، نگاهِ رحیمانه کُن مرا صد بار، جان، بگیر مرا هم به آن نظر یَابْنَ الْحَسَن! فدای قد‌مهای مرکبت کی می رسی ز راه، نگار پیامبر؟ از پلک های چون صَدَفَت لعل می‌چکد تصویر کربلاست تو را چون بَرِ بصر خون جای اشك می‌چکد از دیده‌ی تو چون... بینی که می‌بُرَند ز جسم حسین، سر دریا کنار گریه ی تو کم می‌آوَرَد شعله کشیده از غم تو در دلم شرر خالص ترینْ ادب به تو آقای کائنات! کی می‌‌شود خُمار به دیدت مرا عِبَر؟ هر قَدْر می‌شوم به ظهورت فقیرتر آن قَدْر می‌شوم به وجودت قریب‌تر ای بهترین بهانه برای نَفَس! بیا ای مهربانتر از همه! از مادر و پدر! صبحت بخیر... خیرِ تمام و كمالِ من! وجه خدا! به غیر تو اَم لال و کور و کر دانم مرا به لطف و عنايت، خریده‌ای دیگر نگویمت که بیا و مرا بخر ✍ یک شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱ .