#دورهء_محرم
#حر_ریاحی
#غلامرضا_سازگار
حُر که حُریّت به خاکش سجده برد
جان به جسم چاک چاکش سجده برد
حُر که در احرار شور انداخته
حُر که هرحُری به او دل باخته
حُر که اول شد به نفس خود امیر
بعد از آن در دام عشق آمد اسیر
گرچه در لشکر سر و سردار بود
پای او در دام عشق یار بود
بود چون کوهی در آن فوج سپاه
لیک می لرزید اندامش چو کاه
داشت در آن حال اندوهی عظیم
گاه،جنّت میکشیدش گه،جحیم
کفر و ایمان از دو جانب تاختند
پنجه در اندیشه اش انداختند
او که از روز ازل آزاده بود
او که مادر نیز حُرّش زاده بود
پای جان از دام شیطان باز کرد
پَر گشود و تا خدا پرواز کرد
توسن آزادمردی راند پیش
رجعت از نو کرد سوی اصل خویش
اشک خجلت داشت جاری از دو عین
خویش را افکند بر پای حسین
گشت گِرد کعبۀ دل سر به کف
کای ز تو جود و کرامت را شرف
من همان حُرّ گنهکار توام
گر چه خود حُرمّ، گرفتار توام
جُرم من افزون ز جِرم عالم ست
لیک پیش کوه عفو تو کم ست
ای تمام عالم و آدم فدات
یاد دارم، مانده در گوشم صدات
راست گفتی راست بر عبد دَرَت
حُر! بگرید در عزایت مادرت
حال رو کردم به سوی این حرم
تا بگرید در عزایم مادرم
مهر هم چون خشم تو شیرین نبود
این دعا بود از لبت نفرین نبود
شیشه ام از لطف، دُرّم کن حسین
نام من حُرّست حُرّم کن حسین
تا که گردم نیستت هستم بگیر
جان زهرا مادرت دستم بگیر
بس که سوز از پردۀ دل ساز کرد
شه، در رحمت به رویش باز کرد
بااشارت گفت کای شوریده حال
دور کن ازخویشتن رنج و ملال
تو ز ما بودی ز ما بودی ز ما
گر چه در این ره جدا بودی ز ما
بوده ای چندی اسیر یار بد
یار بد بدتر بوَد از مار بد
تو از اول حُرّ ما بودی بیا
راه گم کردی کجا بودی بیا
ای شکسته بال و پر پرواز کن
بر فلک نه بر ملک هم ناز کن
قطره بودی وصل بر دریا شدی
از منیّت دور گشتی ما شدی
گام اول پیش تیر خشم من
دلربائی کرد از تو چشم من
کوثرت در کام بود از ساغرم
زآن ادب کردی به نام مادرم
این که گردیدی به عشق مااسیر
مادرم فرموددستش را بگیر
حُر ز صاحبخانه روی باز دید
خویش رایکباره در پرواز دید
گشت مشتاق سپر انداختن
سر به کف بگرفتن وجان باختن
گفت مولا اذن میدانم بده
جان بگیر و وصل جانانم بده
گشت جان و زندگی از سر گرفت
اذن ترک جان و ترک سر گرفت
چون شرار خشم حّی دادگر
بر سپاه کفر آمدحمله ور
همچو مالک در سپاه شیر حق
می زد و می کشت با شمشیر حق
گشت از تیغش چهل تن نقش خاک
خود تنش گردید چون گل چاک چاک
تا به خاک افتاد خونین پیکرش
دید مولا را به بالای سرش
گفت ای ریحانۀ پاک رسول
توبۀ حُرّ تو آیا شد قبول؟
گفت آری ای شرف پاینده ات
از ولادت نام حُر زیبنده ات
روح تو از روز اول بود حُر
همچنان که مادرت فرمود حُر