«ز خون رنگین بود چون لاله دامانی که من دارم» «بود صد پاره همچون گل گریبانی که من دارم» مپرس ای مادر از احوال زار من که می‌ترسم «پریشان گردی از حال پریشانی که من دارم» برادر مرده بسیارست، اما کی بود کس را چنین خونِ دل و داغ فراوانی که من دارم مکن منعم اگر از سوز دل خون گریم ای مادر نخشکد تا قیامت چشم گریانی که من دارم شکیبایی‌ست درمان فراق اما چه سازم من که از اندازه بیرون‌ست هجرانی که من دارم غم مرگ برادر آن چنان آتش به جانم زد که گشته گوش عالم کر ز افغانی که من دارم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom