. (س) زهرای من قامت کمانم برخیز و بنگر حال زارم ای جوانم ای جوانم بی تو سلام بی جوابم فاطمه جان فاطمه جان با رفتنت کردی عذابم فاطمه جان فاطمه جان بی یاوری شد حاصل من میخ در و دیوار خانه قاتل من قاتل من دیدم میان آتش و دود معجرت سوخت معجرت سوخت بامیخ در آن سینه غم پرورت سوخت پرورت سوخت دیدم غلاف و بازوی تو دیدم که خون جاری شد ازآن پهلوی تو پهلوی تو زهرای من باغصه و غم خوگرفتی خوگرفتی از محرمت با روی نیلی رو گرفتی رو گرفتی رفتی و رفته حیدر از حال باشد قرار و وعده ی ما بین گودال بین گودال آنجا که حنجر می رود در زیر خنجر زیر خنجر زینب شود در بین دشمن بی برادر بی برادر ابوذر رییس میرزایی✍ 👇