مجید خود را در قبال دیگران مسئول می دانست و سعی می کرد به آن ها کمک کند تا احساس کمبود نکنند . حتی بعد از اتمام کلاس خودش آن ها را به منزلشان می رساند .به حجاب و صبوری توصیه میکرد. او خیلی منضبط و دقیق بود و همه کارهایش را ثبت میکرد. میگفت : خواب دیدم که شهید شدهام و تیر به اینجا خورد، دقیقاً جایی که تیر خورده بود را نشان میداد.