✍قسمت اول از حکایت گلی نثار دوست ؛ گل محمدی روی سینه سردار شهید منصور ندیم در زمین شوره زار شلمچه و عطر عجیبی که پیکر شهید را در بر گرفته بود از کتاب لحظه های آسمانی غلامعلی رجایی
🔹در یکی از مراحل عملیات کربلای ۵ که در منطقه شلمچه انجام میشد رزمندگان لشکر ثارالله کرمان مجبور به عقب نشینی شدند تا بتوانند در محل مطمئن تری از مواضعی که از دشمن تصرف کرده بودند به خوبی محافظت کنند.
🔸شهید ندیم در تمام این لحظات حساس که معمولاً دشمن با اجرای آتش شدید پاتک میکرد و به تعقیب رزمندگان میپرداخت به بچهها گفت : شما زود خود را به عقب برسانید من به تنهایی میایستم و جلوی عراقیها را میگیرم.
🔹ایشان در همان درگیری به شهادت میرسد و جنازهاش بین مواضع خودی و عراقیها باقی میماند.
🔸در همان شب شهید مرتضی بشارتی تصمیم گرفت جنازه این ایثارگر بزرگ را که با نثار جان خود جان بقیه بچهها را از آسیب دشمن محافظت کرد به عقب بیاورد.
🔹شهید بشارتی قبل از شهادت به من گفت : وقتی خودم را به کنار جنازه شهید منصور ندیم رساندم ناخودآگاه چشمم به یک گل محمدی بسیار خوشبو که روی سینه او گذاشته شده بود افتاد.
💢ادامه دارد...
╔✯═══๑ღ💠ღ๑══✭╗ 🕌
@Emamzade_jafar_yazd
╚✮══๑ღ💠ღ๑═══✬╝
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کن