🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨 🌨 اطرافیان میگفتند: شما جوونید و هنوز فرصت دارید.. با هر تماسی بهم میریختم. حرف و حدیث ها کشنده بود!😣😖 حتی یکی از دکتر ها وجهه مذهبی مان را زیر سوال برد! خیلی ما رو سوزاند😢💔 با عصبانیت گفت: «شماها میگید حکومت جمهوری اسلامی باشه! شماها میگید جانم فدای رهبر! شما ها میگید ریش! شما ها میگید چادر! اگه اینا نبود میتونستم راحت توی همین بیمارستان خصوصی این کارو تمام کنم. شماها که مدافعان این حکومتین پس تاوانش رو هم بدید..! داشت توضیح میداد که میتواند بدون اجازه پزشک قانونی و حاکم شرع بچه را بیندازد!💔 نگذاشتیم جمله اش تمام شود. وسط حرفش گذاشتیم آمدیم بیرون .. خودم را در اتاقی زندانی کردم! تند تند برایمان نسخه جدیدی میپیچیدند.. گوشی را پرت کردم گوشه ای و سیم تلفن را کشیدم بیرون! به پدر و مادرم هم گفتم:« اگه کسی زنگ زد احوال بپرسه گوشی رو برام نیارین» هر هفته باید می آمد یزد. بیشتر از من اذیت میشد😔 هم نگران من بود، هم نگران بچه.. حواسش دست خودش نبود. گاهی بی هوا از پیاده رو میرفت تو خیابان، مثل دیوونه ها. بن دنبال نقطه ای میگشتیم که بفهمیم چرا این داستان تلخ برای ما رخ داده است؟ دفتر هیچ مرجعی نبود ک زنگ نزنیم! حرف همشان یکی بود: «در گذشته دنبال چیزی نگردید. بالاترین مقام نزد خدا تسلیم بودنه!‌» ادامـہ‌دارد . . . بہ‌قـلم‌‌✍🏻⁩«محمدعلۍجعفرۍ🌿» 🌨 ❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️