زمینه ده شب دهه اول محرم حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام کوفه نامردیشو کامل کرده در حق من مولا نیا کوفه دیگه از من گذشت اما تو حسین جان نیا اینجا نیا کوفه نیا کوفه همه درها به روم بستن همه از دور من رفتن همه رفتن چشم اهل مدینه از بدِ کوفه شده روشن شده روشن شده روشن لبها خونی دستام بسته میگم با این دل خسته نیا کوفه 2 غریب کشتن برا کوفی یه کار عادی و سهله نیا کوفه دارم اون روزُ میبینم به رو نیزه سرت رحله نیا کوفه نیا کوفه توی دستا پر از سنگ و توی چشما حیایی نیست نیا کوفه برا زینب و بچه ها بدتر از اینجا جایی نیست نیا کوفه نیا کوفه لبها خونی دستام بسته میگم با این دلِ خسته نیا کوفه ورود کاروان چقد دلگیره این صحرا میلرزه پای من اینجا بیا برگرد قسَمت تا ندادم من به جون مادرم زهرا بیا برگرد بیا برگرد تا که از کربلا گفتی دیدم اسمش نفس گیره حسین جانم بیا برگردیم از اینجا خواهرت داره می میره حسین جانم حسین جانم اینجا مرزه جداییه کرب و بلا چه جاییه چه جاییه حسین جانم 2 از همین حالا می بینم مصیبت های سنگینم بیا برگرد چند روزه دیگه تو گودال پای جسم تو میشینم بیا برگرد بیابرگرد میبینم که تنت بی سر پاره پاره و پاماله حسین جانم مادرم رو می بینم که روضه خونه تو گوداله حسین جانم حسین جانم اینجا مرزه جداییه کرب و بلا چه جاییه حسین جانم حضرت رقیه سلام الله علیها سلام آروم جون من بابای مهربون من بابا جونم چق لبهات شده مثلِ لبای پر ز خون من بابا جونم بابا جونم چقد خوب گفته ان بابا یتیمی درد بی درمان امون ای دل اینو بعد از تو فهمیدم یتیمی خواری دوران امون ای دل امون ای دل تنها ماندم تنها رفتی با ما بودی بی ما رفتی بابا جونم بابا جونم بابا جونم 2 منو تنها گذاشتی و خودت رفتی کجا بابا کجا بابا داداش اصغرَمُ بردی منو اما چرا بابا چرا بابا چرا بابا کجا بودی که هو کردن منو با پیرهن پارم توی بازار توی بازار می خندیدن به گوشای بی گوشوارم هزاران بار هزاران بار تنها ماندم تنها رفتی با ما بودی بی ما رفتی بابا جونم بابا جونم بابا جونم 3 صبر من رو محک می زد به زخم من نمک می زد نمک می زد منو از لج جلو چشم عمو عباس کتک می زد کتک می زد کتک می زد سرت من رو عذاب می ده نگات داره جواب می ده عزیز من از بس توو طشت زر بودی موهات بوی شراب می ده عزیز من عزیز من تنها ماندم تنها رفتی با ما بودی بی ما رفتی بابا جونم بابا جونم بابا جونم طفلان حضرت زینب سلام الله علیها بیا از خیمه ها بیرون ببین نور دو چشماتو بیا خواهر روی دستان خونینم آوردم دسته گلهاتو ولی پر پر ولی پر پر اونیکه توی این لحظه داره آب میشه پا تا سر منم خواهر برا من هر دوتا بودن مثل بچه م علی اکبر علی اکبر علی اکبر مثلِ مردا می جنگیدن به زخم و خون می خندیدن می خندیدن زینب زینب زینب زینب 2 شدن از ضرب شمشیرا پر از زخم و جراحت ها جراحت ها اونا رفتن و من موندم منو زخم خجالت ها خجالت ها خجالت ها امانت ها تو آوردم برات از زیر دست و پا امانت ها باشه وعده ی دیدارت با اونها روی نیزه ها اسارت ها اسارت ها مثلِ مردا می جنگیدن به زخم و خون می خندیدن می خندیدن زینب زینب زینب زینب حضرت عبدلله ابن الحسن علیه السلام ببین عمه گیر افتاده عمو تو دست نامردا رهایم کن نمی تونم ببینم من تنش رو زیر شمشیرا رهایم کن رهایم کن شده چه ازدحامی و چه بلوا و چه غوغایی توی گودال ببین عمه زیر سنگا عمو با زخم تنهایی می ره از حال می ره از حال ابن الحسن عبدللهم دلداده ی ثاراللهم عمو حسین عمو حسین عمو حسین 2 مگه من مرده باشم که سرت از تن جدا باشه عمو جونم بزار که دست عبدلله سپر کربلا باشه عمو جونم عمو جونم اگر که دست من افتاد جلو چشمات روی خاکا شده پر پر ببخشم که یادت اومد یاد کوچه با وا اُمّا یاد مادر یاد مادر ابن الحسن عبدللهم دلداده ی ثاراللهم عمو حسین عمو حسین عمو حسین ۱۴۰۰