‌«ای برادر، تو کشته روز جمعه هستی یا دوشنبه؟» (شب آخر) لشکر کفر، نه شیعیان علی بودند و نه شیعیان امام حسین. آن‌ها شیعیان ابوسفیان بودند. از بغضشان معلوم بود. اساس آمدنشان نه برای خوش‌امد یزید بود و نه برای ترس از ابن‌زیاد. بغض و کینه از آن‌ها قاتل ساخته بود. با کینه و بغض آمده بودند و مقابل بهترین مردم ایستاده بودند، کینه و بغضی که پیشینه تاریخی داشت و اساسش در تحریف بود. ۱۰ محرم ۶۱ هجری. اصحابش که شهید شدند و او یکه و تنها شد، رو به لشکر کفر کرد. فرمود: «برای چه با من می جنگید؟ سنتی را تغییر داده‌ام؟ شریعتی را دگرگون ساخته‌ام؟ حقی را ناحق کرده‌ام؟». کور و کر بودند. تنهایی او را می‌دیدند. حتی برخی‌شان بر غربتش هم گریه کرده بودند، اما مال حرام شکمشان را پر کرده بود. بغض، خون جلوی چشمشان شده بود. گفتند: «انا نقاتلک بغضا منا لأبیک و ما فعل بأشیاخنا یوم بدر و حنین؛ یعنی به خاطر کینه‌ای که از پدرت داریم با تو میجنگیم، چرا که او در بدر و حنین و بزرگان ما را کشته است». و چون از کار گذشت، خواهرش سر بر بدن برادر گذاشت و فریاد برآورد و شکایت پیش رسول الله برد. فرمود:« پدرم به فداى آن کسى که روز دوشنبه خیمه‏‌هایش غارت شد». ارباب ما، در روز دوشنبه به شهادت نرسید، اما دوشنبه تاریخی بود که عاشورا را آفرید. جایی دورتر از کوفه و کربلا. در مدینه، در محلی که به سقیفه بنی ساعده معروف است. در زمانی که هنوز پیامبر را دفن نکرده بودند، عاشورا را آفریدند و امام ما را شهید کردند. دقیقا روزی که بر دستور خدا و وصیت پیامبر نه آوردند و بنای تحریف را در امت او گذاشتند. دقیقا همان روزی که حق را به ناحق دادند و داغی را بر دل شیعه گذاشتند. آن روز، همان روز سیاه، روز دوشنبه بود... شهادت او، بغضی تاریخی داشت. بغضی که جز با تحریف تاریخ به دست نیامده بود و دشمنی‌ای که اساسش بدعت و حسادت بود. سلام بر او، بر او که کشته حسادت دنیا شد. سلام بر او که بعد از هزاران سال همچنان غریب است. سلام بر او که داغ او سرد نخواهد شد. سلام بر او، سلام بر کشته روز دوشنبه... 🆔 @emlaee