👆ایشون همان پیرمردیست که با حاج آقا بهلول با طیالارض به کربلا رفتند...
از زبان خودش بشنوید؛
نوش جونتون، گوارای روحتون
بنده رو هم از دعای خیرتون بینصیب نذارید.
التماس دعا، یا علی مدد
یکی از دوستان میگفت؛
سال ۱۳۶۴ جناب بهلول در سبزوار در مسجدی برای رزمندگان سخنرانی میکرد، حین سخنرانی بخاطر سرمای هوا ،جناب شیخ عطسه کردند و آب بینیشان روی محاسن و صورتشان آمد، من کنار منبر نشسته بودم
کلاه نو و شیک و تازه ای هم خریده بودم و روی سرم بود
دیدم ایشان به دنبال چیزی میگشت تا این ترشحات را پاک کنم و چیزی پیدا نمیکند
دیدم پای آبروی این مرد خدا وسط است
سریع کلاهم را در آوردم و دادم خدمتشان
ایشان هم بدون اینکه متوجه کلاه شوند، صورتشان را پاک کردند
بعد یکباره متوجه شدند
به من تبسمی کردند و تشکر نمودند
بعد از جلسه ایشان را به منزل خودم بردم که تنها بود
بعد از تناول غذا رو به حقیر نمود و فرمود: فلانی الان چه آرزویی داریی؟
کمی فکر کردم و عرض کردم زیارت نجف و کربلا
گفت باشد
چند آیه را فرمود که بخوانم
من هم خواندم
دستم را گرفت برد داخل حیاط کوچک خانه
چشمان مبارکش را بست و ذکری گفت
چند قدم برداشتیم
ناگهان دیدم در مقابلم بارگاه و گلدستهایست
قلبم به شدت میزد
عرض کردم آقا اینجا کجاست؟
فرمود کربلا
زیارت کن
در کمال بهت زیارت کردم
دوباره دستم را گرفت
چند قدم رفتیم دیدم بارگاه دیگری است
فرمود این هم نجف و مرقد مولایمان
زیارت کردیم
آمدیم بیرون
دستم را گرفت، ذکری فرمود
چند قدم برداشتیم دیدم یکباره داخل حیاط منزل هستیم
🆔
@emlaee