بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست شاعر: اعظم سعادتمند از بستر بیماری خود پا شدنی نیست بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست رفتیم به دیدار حکیمان و طبیبان گفتند که با دانش آنها، شدنی نیست این زخم که بر پیکر ما دست خودی زد آنقدر عمیق است که حاشا شدنی نیست کُند است چنان رفتن هر ثانیه،انگار شب این شب عقرب‌زده فردا شدنی نیست هرقدر که پیراهن گلدار بپوشد بی نور شما باغچه زیبا شدنی نیست رخصت بده بانوی عزیزم بنویسم بی عطر حرم، چشم غزل وا شدنی نیست سایت اشعار ناب شعر خوب بخوانیم https://ayateghamzeh.ir/ ╭┅──────┅╮ 🆔👉 @emlaee ╰┅──────┅