آیت الله حائری شیرازی رحمه الله علیه: اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم امشب شب بیست و سوم ماه مبارک است. احتمال شب قدر بودن حقیقی در امشب خیلی بالاتر است. چه بسا آن دو شب را برای مقدمه این شب، به احترام ضربت و شهادت علی علیه السلام گذاشته اند. در این شب تقدیرات انجام می گیرد. من برای اینکه مساله تقدیر یکخورده روشن بشود، یک مثالی می زنم برایتان. این ادارات که بودجه هایشان را تنظیم می کنند، یک وقتی از سال، سال بستن بودجه است. لایحه را می برند مجلس در کمیسیون بودجه. وزرا در آنجا می آیند از برنامه هایشان دفاع می کنند، دلائلشان را ذکر می کنند، ردیف های بودجه هایشان را آنجا معین می کنند. بعد می آید در مجلس وقتی تصویب شد، دیگر کاری اش نمی شود کرد. تقدیرات یک وضع اینطوری دارد. این دعایی که ما می کنیم به منزله همان چانه هایی است که وزرا می زنند در کمیسیون بودجه و دفاعی که می کنند. چه بسا موثر هم واقع بشود، می گیرند چیزی که از اول نداشتند. حتی در این شب، از چیزهایی که ممکن است به انسان عطا بشود این است که اگر تا این ساعت انسان اسمش در دیوان و دفتر اشقیاء بوده، اسمش را از آنجا محو کنند و در دفتر صلحا اسمش را بنویسند. متن یکی از ادعیه ای که از خدا درخواست می شود همین است که خدایا اگر من تاکنون اسمم در دفتر ناپاک ها بود، از آن دفتر اسم من را خط بزن و اسمم را در دفتر صالحان بنویس. ما تا صبح یا تا آخر این مجلس، فرصت زیادی نداریم. میتی را آورده بودند طواف بدهند دور حضرت رضا علیه السلام. این میت را رفیقش به خواب دیده که برادر وضع تو چطور شد؟! گفت وقتی که من آمدم فوت کردم در مسیر راه مشهد، من همراه جنازه خودم حرکت می کردم و فرشته و ماموری مراقب من بود. تا شما ما را آوردید به درِ بستِ حضرت. من چون مغضوب درگاه بودم، این فرشته هم فرشته غضب بود. این فرشته حق ورود به در حرم را نداشت! وقتی به آنجا رسیدیم دو تا ملک رحمت آمدند، من را تحویل گرفتند. آنها با من خشن برخورد می کردند و من در عذاب بودم، این دو ملک خیلی مهربان، خیلی دلسوز به من راهنمایی می کردند. به من گفتند حالا که می برندت آنجا، همین طواف هایی که می کنی اگر از آقا شفاعت را توانستی بگیری، دیگر تو را تحویل آن دو ملک نمی دهند. اما اگر نتوانستی بگیری، دیگر دستت به اینها نمی رسد. گفت من را آوردند، وقتی رفتم دیدم مردم آقا را نمی بینند اما آقا نشسته آنجا! مردم نمی بینندش، من آقا را می دیدم. وقتی که روبروی با آقا شدم، گفتم آقا دستم به دامنت، آقا دخیل. وقتی مرا نگاه کرد، من که غرق گناه بودم، آقا از من برگشت. دوباره از جایی دیگر که من را آوردند [و] روبروی حضرت واقع شدم، دوباره گفتم آقا دخیل، آقا دستم به دامنت، من زائرت هستم. دوباره رو برگرداند. در دفعه آخری که بود، این ملک رحمت گفت ایندفعه طواف شد، اگر آقا نظری به تو نکرد، ما رفتیم از اینجا بیرون، دیگر دستت به جایی نمیرسد، هرچه می توانی التماس بکن. این ملک به من یاد داد گفت این دفعه آقا را به جده اش فاطمه زهرا قسم بده. من ایندفعه که در دور زدن محاذی آقا شدم، روبرویش قرار گرفتم، یکدفعه گفتم تو را به جده ات فاطمه زهرا. تا آقا اسم جده اش فاطمه را شنید، ایندفعه دیگر رو بر نگرداند، یک نگاهی به من کرد، گفت خب شما شیعیان ما یک جای شفاعتی برای ما بگذارید. برادران! خواهران! ما الآن شب بیست و سوم است، انگار طواف آخرین است! اگر این چند دقیقه بگذرد، دیگر دستمان به شب قدر نمی رسد. هرکه هرجا نشسته خودش را جمع و جور کند، مودب تر بنشیند، حواسش را جمع تر بکند، شاید این ذخیره آخرت ما باشد. و یادتان باشد وقتی در دعای قرآن [سر گذاشتن] به نام فاطمه زهرا سلام الله علیها رسیدی، خودت هرجور که می دانی.