نه اینکه ترسیده باشم، نه..
دیگر نمیخواستم قلبم بتپد.
نه اینکه قهر کرده باشم، نه..
دیگر نمیخواستم با کسی حرف بزنم..
نه اینکه سکته کرده باشم، نه..
میخواستم همه دنیا ببیند که قلبم گرفته!
از اینکه هر روز با بمب و موشک به ما حمله میکنند ولی ساکت است.
از اینکه همه دنیا میبیند که ما را میکشند ولی هیچ کار نمیکند.
صدای وحشتناک موشک که آمد، قلبم ایستاد؛ دیگر نخواستم با هیچکس صحبت کنم.
دلم گرفته بود و میخواستم با دنیا قهر کنم..
با همه دنیا..
هر چه مامان و بابا صدایم کردند،
هرچه بابا ضجه زد و مامان گریه کرد،
دیگر نتوانستم جوابشان را بدهم..
شاید دنیا رفتنم را ببیند و کمی خجالت بکشد..
#کودکان_جنگ
#قصههای_ناتمام
موسسهی بینالمللی رنگ زیتون 🫒
اینستاگرام |
تلگرام |
ایتا |
بله