مقاله 📃 ادامه.... بحث دیگر در اصول اعتقادی_ حقوقی شبه جزیره نحوه تعیین حاکم بود. از توضیحات پیشین برمی آید که مکه حکومتی شبه دموکراتیک_ الیگارشیک داشت. پیامبر از همین رو نظریه حکومت خود را مطرح کرد. وی جانشینی پس از خود را در قریش و خانواده اش قرار داد از مردم خواست که بدان پای بند باشند. تقوای فردی، علم، شجاعت و عدالت از شروطی بود که می بایست برای بیعت با حاکم لحاظ می شد و در آن دو ره یک مصداق بیشتر نداشت. اما پس از پیامبر با برتری سقیفه در این اصل اسلام اختلاف پیش آمد و موجبات تفرقه در مسلمین شد. از دل این جریان تا دوره معاویه چند گروه پدید آمدند. نخست گروهی که شیخین و عثمان را قبول داشتند و پس از صلح حسن بن علی و معاویه حکومت تا صد سال با آن ها بود که به عثمانی معروف شدند. گروه بعدی شیخین و علی را قبول داشتند که به علوی معروف شدند. گروه بعدی شیخین و عثمان را رد می کردند و تنها علی را مستحق ولایت می دانستند. این گروه که در دهه های بعد جمعیت بسیاری از گروه قبلی را به خود ملحق کرد شیعه نام داشت. در این بین گروهی هم بودند که همه را قبول داشتند و بی طرف ماندند. گروهی نیز تحت نام خوارج از علوی ها منشعب شده و هم توسط امام علیه‌السلام و هم معاویه سرکوب شدند. مباحث کلامی در آن دوره عمدتاً توحید و ولایت بود. اینکه چه کسی بر حق است و کدام خلیفه از عدالت خارج شده. این مناقشات در اواخر معاویه و تمام دوره یزید تا عبدالملک موجب قیام ها و حرکت های خونینی در جهان اسلام شد اما این همه ماجرا نبود. در سال ۶۱ هجری قمری با شهادت حسین بن علی علیه السلام، مناقشات حول مفهوم ولایت روزگار خونینی را برای مسلمین ساخت که کمترین آنها واقعه حره بود. (۶) @enegasht_ir