🖋 پاسخ تند دکتر مهدی جمشیدی به سخنان آیت الله علیدوست: ۱. سبک و سیاق تحقیرآمیز آقای علیدوست در آنچه که به‌واقع، نقادی نیست، نشان از نوعی «اَشرافی‌گری علمی» دارد که زاویۀ نگاهش، از بالا به پایین است و منتقد و مخالف خویش را هیچ و پوچ می‌انگارد. مواجهۀ ایشان «تخریبی» است و نه «اصلاحی»، و بدین جهت، ادبیات تحقیرآمیز و ملامت‌کننده استخدام کرده‌اند. می‌خواهند دین‌دانیِ فقه‌بسنده و فقهِ مصلحت‌زده‌اشان را به بهای گزاف، به مخاطبِ آزاداندیش بفروشند و اطاعت مقلّدانه و تمکین مرعوبانه بخرند. من خریدار چنین متاعی نیستم و جز در برابر استدلال و برهان، سر تعظیم و تسلیم فرونمی‌آورم. به‌جای «تحکّم»، «تلطّف» بورزید و به‌جای «اقتدار»، بر «استدلال»‌ تکیه بزنید و به‌جای «ملامت»، «مباحثه» کنید. من «سابقه‌دارِ» کدام سخن مبتذل بوده‌ام و کجا از «حل جدول»، معرفت اندوخته‌ام؟! در بیست‌وپنج سال گذشته، پنج هزار جلد کتاب خوانده‌ام و در مطالعه و فکر و نوشتن و مباحثه، ممحض و متمرکز بوده‌ام. ۲. ما را متهم به اختناق‌طلبی و انسداد‌خواهی و خودمرکزبینی می‌کنند اما آشکار می‌گویند نباید رسانه در اختیار کسی چون من قرار بگیرد. آری، به «مناظره» و «مواجهه» فرانمی‌خوانند و «کرسی آزاداندیشی» برپا نمی‌کنند و وارد «گفتگوی عاری از اقتدارهای نامعرفتی» نمی‌شوند، بلکه طریق «حذف» و «سرکوب» در پیش می‌گیرند و پاسخِ دیگری‌های معرفتی‌شان را با توصیه به «نفی» و «طرد» می‌دهند. وقتی از «قدرتِ ابطالِ علمی» بی‌بهره باشند، به‌ناچار باید «قدرتِ اختناقِ عملی» را به میدان بیاورند و در سایۀ مُهرِ خاموشی بر دهان دیگری‌ها دوختن، اقتدارشان را حفظ کنند. در منبرهای‌شان، نالۀ آزادی بیان برای دگراندیشان سرمی‌دهند و فریاد بایکوت برای انقلابی‌ها. هیچ‌گاه در پی رسانه نبوده‌ام، بلکه همواره دعوت شده‌ام و اغلب نیز با اصرار پذیرفته‌ام. ۳. عجبا که حتی در اینجا نیز ایشان، جانب «مصلحت» را گرفته و «حقیقت» را وانهاده است؛ ایشان نمی‌گویند این گزاره که «ولایت حضرت امیر -علیه‌السلام- ضروری مذهب است و نه ضروری دین»، غلط است، بلکه می‌گویند بیانش «برخلاف مصلحت» است. پس نظر ایشان معطوف به مقام «صلاح» و «فساد» است و نه «صدق» و «کذب». تا اینجا روشن شد که دست‌کم، سخن من «غلط» نبوده است. اما ایشان ادامه می‌دهند که این سخن برخلاف مصلحت است به این دلیل که موجب تنزّل مرتبۀ ولایت نسبت به حجاب می‌شود. این سخن نیز راه به حقیقت نمی‌برد چون «ضروری دین» بودن یک حکم، به معنای تحقّقِ «توافقِ بینامذهبی» دربارۀ آن حکم است و نه «مهم‌تر» و «بنیانی» ‌بودن آن حکم. مگر هر آنچه که در میان مذاهب اسلامی، جزو «بیّنات» و «قطعیّات» است، در حکم «باطن شریعت» و «گوهر دین» است؟! اصطلاح ضروری دین، حاکی از «اجماع مسلمانان» است و نه (به‌طور حتمی) «ارکان اسلام». غرض من از بیان این نکتۀ تناقض‌یاب در برابر طرف مناظره‌ که شیعه بود، این بود که اثبات کنم ولایت حضرت امیر که تو آن را پذیرفته‌ای، امر اجماعی نیست، اما حجاب که تو آن را «حکم تاریخی» می‌دانی و نه «حکم دینی»، امر قطعی و بیّن در میان فرقه‌ها و مذاهب اسلامی است. حاصل این بیان، «تحکیم حکم حجاب» است و نه «تقلیل حکم امامت». به‌راستی، این بدیهیّات را کسی چون من باید به استاد سطوح عالی حوزه بگوید؟! @engasht_ir