📝 در ادامه مطلب...
[۵]. آری، دشمن بزرگترین خیانت را در حق بشر کرده است، او در ظاهر به یک نیاز انسان پاسخ داده است و آن ارتباط به شکل وسیع و بینالمللی و سرعت در دسترسی به اطلاعات است اما در باطن به انسان میگوید:«تو فکر نکن ما بهجای تو فکر خواهیم کرد». این در حالی است که بدیهیترین و گرانبهاترین ثروت یک انسان اندیشه است و دکارت در یک جملهی معروف به «کوژیتو» میگوید؛ «من فکر میکنم، پس هستم»؛ یعنی حتی وجود خود را منوط به اندیشه میداند و معتقد است اولین و مهمترین مهر تایید بر هستی بشر، اندیشیدن است. حالا چه شده است که انسانی اینچنین اندیشه خود را به قیمت ناچیزی فروخته است و متواضعانه در برابر حملات دشمن سربهزیر میاندازد و به جهالت خود افتخار میکند؟ آیا اگر نسلهای قرنها پیش را به جهالت محکوم میکنیم رواتر نیست که انسان مدرن امروز را به جهالت مدرن محکوم کنیم؟
[۶]. راه رهایی از این اسارت چیست؟ چطور میتوانیم بار دیگر به دنیای عقلانیت بازگردیم و آن را بر رسانه برگزینیم؟ به نظر میرسد سؤال دشواری باشد اما باکمی تأمل میتوان گفت؛ یکی از راهحلهای پیشنهادی، مهندسی معکوس است. همانطور که دشمن از علوم شناختی برای هدف خود بهره جسته است و از تمام ظرفیتهای سختافزاری مغز و استعدادهای روانشناختی آن سوءاستفاده کرده است؛ دانشمندان توانای ما میتوانند از همان روشها به نفع بشر بهرهجویند تا جایی که با سبقت گرفتن در کشف اسرار این خلقت عظیم، مسیرهای بس شگرف را در پهنهی هستی درنوردند و راههای رهایی از این اسارت مدرن را کشف کنند؛ یعنی هم به نحو ایجابی از این علوم بهعنوان سنت الهی بهرهمند شوند و هم به نحو سلبی، موجبات رفع سوءاستفاده از آن را فراهم کنند. بدین ترتیب علاوه بر ارتقاء کارکردها و بهبود اثربخشی علوم شناختی، سمت و سویی تازه به این دانش خواهند داد. آری باید برای از بین بردن چنین استعماری و رسیدن به صبح زیبای آزادی، تمامعیار جهاد کرد و آنچه دشمن برای بشریت بهعنوان تهدید عرضه کرده است را تبدیل به فرصت کرد.
✍زینب نجیب
@enqelabi_nevesht
کانال نوشتههای انقلابی