_*👁️🗨️ تقصیر شماست ؟!؟!*_
در زمان دانشآموزی معلمی داشتیم به نام آقای *سید مهدی موسوی* كه در آمریكا تحصیل كرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی گاهوبیگاه خاطرات و تجربههایی از سالهای زندگی در ایالت اوهایو نقل میكرد و این گفتهها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط میشد.
🔹ایشان میگفت:
"یك روز در دانشگاه اعلام شد كه در ترم آینده مشاور اقتصادی رییسجمهوری سابق آمریكا -گمان میكنم *ریچارد نیكسون*- قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه كند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت كه همه دانشجویان برای شركت در كلاس او صف بستند و ثبت نام كردند و اولین بار بود كه من دیدم برای چیزی صف تشكیل شده است.
🔸به دلیل كثرت دانشجویان كلاسها در آمفیتئاتر برگزار میشد و استاد كه هر هفته با هواپیما از واشنگتن میآمد، دیگر فرصت آشنایی با یكایك دانشجویان را نداشت؛ اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را میپرسید.
🔸در یكی از همان جلسات نخست به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود كه شرقی هستم، از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این كه معلومات خود را به رخ دانشجویان بكشد قدری در باره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار كه كمتر كسی با اسلام علوی آشنا بود، همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علی علیهالسلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد كرد.
🔹این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه كردن او ترجمه انگلیسی نهجالبلاغه را تهیه كردم و هفتههای بعد به منشی دفتر اساتید سپردم، تا هدیه مرا او برساند.
🔹در جلسات بعد دیگر فرصت گفتوگویی پیش نیامد و من هم تصور میكردم كه یا كتاب به دست او نرسیده و یا از كار من ناراحت شده و به همین دلیل تقریبا موضوع را فراموش كردم.
🔸روزی از روزهای آخر ترم در كافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم كه نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد، با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی كه وارد اتاقش شدم با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفتهاش بیشتر ترسیدم.
با دیدن من روزنامهای كه در دست داشت، به طرف من گرفت و گفت میبینی؟ نگاه كن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه كردم خبر و تصویر دردناك خودسوزی یك جوان را در وسط خیابان دیدم.
🔸او در حالی كه با عصبانیت قدم میزد گفت: میدانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریكایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپیگری و موسیقیهای اعتراضی و آسیبهای اخلاقی اشاره كرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و كوتاهی شماست!
من با اضطراب سخن او را میشنیدم و با خود میگفتم: خدایا! چه چیزی در این كتاب دیده و خوانده كه چنین برافروخته و آشفته است؟
او سپس از نهجالبلاغه یاد كرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علیبنابیطالب به مالك اشتر را كپی گرفتهام و هر روز میخوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه مرور می كنم، تا جایی كه همسرم كنجكاو شده و میپرسد این چه چیزی است كه این قدر تو را به خود مشغول كرده است؟
🔹بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان كرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامهای برای اداره حكومت بنویسند، نمیتوانند چنین منشوری را تدوین كنند كه قرنها پیش نگاشته شده است!
دوباره به روزنامه روی میز اشاره كرد و گفت: میدانی درد امثال این جوان كه زندگیشان به نابودی میرسد چیست؟ آنها نهجالبلاغه را نمیشناسند!
🔸آری! *تقصیر شماست كه علی را برای خود نگهداشتهاید و پیام علی را به این جوانان نرساندهاید!*
دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریكا، محرومیت این مردم از پیام جهانساز و انسان پرور نهجالبلاغه است.”
✔️ این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم؛ اما سالهای بعد از آن وقتی كه برای جشنواره “باران غدیر” در تهران میزبان مرحوم *پروفسور دهرمندرنات؛ نویسنده و شاعر برجسته هندی* بودیم، چیزی گفت كه حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد.
🔹پیرمرد هندو در حالی كه بغض كرده بود و قطرات اشك در چشمانش حلقهزده بود از مظلومیت علیبنابیطالب یاد كرد و با اشاره به مشكلات گوناگون اجتماعی در كشورهای مختلف جهان گفت:
“شما در معرفی امام علی و نهجالبلاغه موفق نبودهاید!
*باید پیامهای امام علی را چون سیمكشی برق و لولهكشی آب به دسترس یكایك انسانها در كشورها و جوامع مختلف رساند !*
@ensan_kamel