📗 بریده‌ای از کتاب هزارفانوس 💠 روستایی بود در یکی از نقاط مرزی که هیچ کدام از افراد این روستا مهاجرت نکرده بودند به جز یکی دو نفر که مهاجرت آنها هم موقتی بود و پس از یک تجربه کوتاه و کسب تخصص به روستا بازگشته بودند. 💠 علت این نبود که توان مهاجرت و زندگی در جای دیگر را نداشتند بلکه آنها از زندگی و بودن در روستا حالشان واقعاً خوب بود و هیچ علاقه‌ای به ترک روستا و زندگی در جای دیگر نداشتند و همگی معتقد بودند در بهترین جایی که می‌توانستند باشند، هستند. 💠 چه آنها که تحصیلات عالیه داشتند و شغلی متناسب با آن انتخاب کرده بودند و چه آنها که نداشتند همه از کار خود لذت می‌بردند و هیچ کسی به فکر تغییر رشته یا شغل نبود. . . . . . . . 💠 داستان از آنجا شروع شد که به پیشنهاد یکی از دوستان ماجراجو که بسیار اهل سفر بود به سمت روستای هزار فانوس حرکت کردیم. قبل سفر فکر می‌کردم علت این نامگذاری این است که واقعاً در جای جای روستا هزار فانوس وجود دارد که در ادامه و در جای مناسب به علت این نامگذاری هم می‌رسیم که آن هم برای خودش حکایتی دارد. 💠 بماند که در مسیر چه‌ها گذشت و از خرابی ماشین و دردسرهایی که داشتیم بگذریم، یکی از بهترین سفرهای عمرم بود. 💠 به روستا نزدیک شدیم و تابلوی ورودی آن بدجوری توجه ما را جلب کرد به قدری زیبا بود که کلی عکس و فیلم با آن گرفتیم و شاید یک روزی آنها را منتشر کنم. 💠تابلو یک فانوس بزرگ بود که عدد ۱۰۰۰ کنار آن خودنمایی می‌کرد و رنگ‌های جذاب آن مرا به سال‌های قبل و خانه مادربزرگ و شیشه‌های رنگی و حوض وسط حیاط و کلی خاطره رنگارنگ برد. 💠 گویی قصدی در طراحی بوده و طراح و سازنده هر دو چنین می‌خواستند، چرا که همراهانم هم اعتراف کردند حس مشابهی دارند. 💠 نزدیک غروب آفتاب بود که رسیدیم. با اینکه داخل فانوس هیچ چراغ یا شمعی روشن نبود ولی به گونه‌ای نورافشانی می‌کرد که گویی هزاران فانوس در دل خود دارد. 💠 همگی مطمئن بودیم یکی از بزرگترین طراحان و همینطور سازندگان مجموعه‌های هنری پشت این تابلوی نفیس است. ................................................................ هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو👇👇 📲 ۰۹۰۱۰۹۵۹۶۸۰ 🆔 @maksodars_help