بسمالله الرحمن الرحیم
سلام
✅این حکایت و داستان نیست، تاریخ است ، شهید مطهری در کتاب داستان راستان آورده و ایشان از کتاب اصول کافی که یکی از چهار کتب معتبر شیعه هست نقل کرده اند، اینجانب با حفظ کامل محتوا به زبان ساده و خودمانی ، تقدیم حضورتان می کنم:" زیاد" از خدمت پیغمبر مرخص شد و به منزل امد تا جریان خواستگاری را با دخترش در میان بگذارد. دختر وقتی جریان را از پدرش شنید فقط یک سئوال کرد: آیا پیغمبر به این ازدواج راضیست؟ بله دخترم پیغمبر راضی است اما ایشان ، فقط رضایت شما را شرط گذاشته اند ! عجب ! پدر جان اگر پیغمبر به این ازدواج راضی است حتما خداوند هم راضی است و من هم راضی ام به رضای خدا و رسولش ، بعد از این اظهار نظر صریح " زیاد" عذری نداشت الا اینکه جویبر را بخواهد تا مقدمات این ازدواج میمون و مبارک را فراهم کند. جویبر احضار شد . پدر عروس: آقای جویبر آیا خانه دارید؟ نه . وسائل زندگی چطور؟ ندارم. برای مراسم عروسی چقدر پول داری ؟ اصلا پولی ندارم . " زیاد" بسیار خوب اصلا نگران نباش! دستور داد خانه ای مناسب خریداری شدو تمام وسائل زندگی مهیا گردید خودش مخارج عروسی را تقبل کرد و به اهالی مدینه ولیمه ای آبرومند داده شد و با تشریفات عروس خانم را روانه خانه نو کردند. شاه داماد خوشبخت خوش شانس به مجرد اینکه وارد خانه شد، گفت ببخشید قبله کدام طرف است ؟ ، نشان دادند. رو به قبله به نماز ایستاد خواند و خواند تا وصل به نماز صبح شد ، عروس بیچاره. داخل حجله چشم انتظار ، این برادر رزمنده هم در حال رکوع وسجود. دخترک هم حیا داره روش نمیشه بگه خوب چه مرگته ! مارا اینجا منتظر گذاشتی نماز هم حدی دارد . عروس خانم وقتی دید فرصت شب را از دست دادند عرض کرد جناب شاه داماد بفر مایید صبحانه . اقا داماد: من نیت روزه کرده ام ، شما بفرمایید نوش جان کنید . شب شد افطار مختصری و باز هم در محراب نماز تا صبح. و برای روز دوم هم روزه، و شب سوم و روز سوم هم به همین منوال گذشت حوصله عروس سر آمد، چادرش را سر کرد و امد به خانه پدر ، پدر جان من از شما خیلی سپاسگزارم شما به تکلیف خدایی خودتان عمل کردید و من هم به وظیفه شرعی خودم انجام وظیفه کردم اما مثل اینکه شوهر من علاقه ای به زن ندارد! چطور دختر جان؟ پدر جان سه شبانه روز است که شبها تا به صبح نماز می خواند و روزها هم روزه است . پدر هم خوشحال شد که بدینوسیله از دست این دامادراحت می شود ، سراسیمه رفت خدمت پیغمبر ، و گزارش ماوقع را داد . پیغمبر بلا فاصله در منزل " جویبر" حاضر شد دید بله، هی نماز را به نماز بعدی متصل می کند. وقتی جویبر متوجه حضور پیغمبر شد ، دیگر نماز بعدی را متوقف و گوش به فرمایش پیغمبر . حضرت: مثل اینکه علاقه ای به همسر نداری؟ جویبر: اتفاقا خیلی هم زیاد یا رسول الله! پس چرا سه شبانه روز است همسرت را تنها گذاشته ای و به عبادت مشغولی جویبر: یا رسول الله من 3 روز قبل هیج چیز نداشتم ، و امروز خداوند از همه نعمتها وامکانات رفاهی بر خوردارم کرده ! یا رسول الله ، جوانی را در عسرت و سختی گذراندم ، صبر کردم، خداوند به واسطه شما من را به این مرحله رساند . آیا ارزش ندارد که سه شبانه روز به پاس اینهمه نعمات از خدا سپاسگزاری داشته باشم ؟ یا رسول الله می توانم گذشته ام را فراموش کنم؟ ! نه خاطر جمع باشید من نیاز به همسر دارم و بسیار همسر دوستم ، شما خاطر جمع باشید . پیغمبر مراتب را به اطلاع پدر عروس رساند و زندگی با تقوی و شرافتمندانه ای را آغاز کردند تا جهادی پیش امد . جویبربا همان نشاطی که مخصوص مردان با ایمان است زیر پرچم اسلام شرکت کرد و در همان جنگ هم شهید شد😭😭😭
بعد از شهادت جویبر هیچ زنی در مدینه به اندازه زلفا خواستگار نداشت و برای هیچ زنی به اندازه زلفا حاضر نبودند پول خرج کنند