🌹تلنگر🌹 گویند:"ملا مهرعلی خویی،" روزی در کوچه دید دو کودک بر "سر یک گردو" با هم دعوا می‌کنند. به خاطر یک گردو یکی زد چشم 👀دیگری را با چوب "کور" کرد. یکی را درد چشم👀 گرفت و دیگری را ترس "چشم درآوردن،" گردو را روی زمین🌍 رها کردند و از محل دور شدند. ملا رفت گردو را برداشت و شکست😲 و دید، "گردو از مغز تهی است." 👈👈گریه کرد😭😭... پرسیدند تو چرا گریه😭 میکنی❓ گفت: از "نادانی و حس کودکانه،" سر گردویی دعوا می‌کردند که "پوچ بود و مغزی هم نداشت.❗" "" دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز‼️"" 🛑بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم،چنین رها کرده و برای همیشه می‌رویم👋🏼👋🏼... 💐🌷🌹🌺🥀 ‎‌‌‌‎‌‌https://eitaa.com/joinchat/1061879857C29276db58d