📝 روایت اوّل: مرزبان ولایت روح ولایت و دفاع از مکتب از همان طفولیت در آن مرجع عظیم دمیده شده بود؛ آن هم از انفاس معنوی پدری فقیه و مجاهد و مادری فانیه در ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام. خاطراتی که ایشان از پنج سالگی در حافظه عجیبشان داشتند، همه گویای این مطلب بود. همین‌طور که این شجره طیّبه رشد می‌کرد، این روح ولایتمداری، قوی‌تر می‌شد و نمایان‌تر. از بین آن همه خاطره و نوشته آن مرزبان حقیقت، نقل دل‌نوشته هفده سالگی ایشان در ابتدای یکی از نسخه‌های خطی پدر عزیزشان، این اصالت و هویت ولایی را آشکارتر می‌سازد که چگونه در آن سن و سال، غصه اوضاع خلاف شرع را دارد: «الیوم که یوم ۵ ذی حجه سنه ١٣۵۵ قمری هجری است و مطابق با ٢٨ بهمن ماه سنه ١٣١۵ هجری شمسی است، چون قلبم از پاره ای اوضاع بر خلاف شرع مقدس گرفته بود، تحریر شد تا خوانندگان معظم از دعا فراموشم نفرمایند. بدیهی است که هر کسی باید از این دار فانی بیرون رود که «إنّک میّت و انّهم میّتون.» پس خوشا به حال مردمانی که با توشه ی درخور رفتند و عمل صالح کردند و نام نیک خود را در صفحه روزگار باقی گذاشتند. حرّره أحقر العباد لطف الله صافی گلپایگانی. ۱۵/۱۱/1328»