📝روایت سیزدهم: دلسوخته سیدالشهدا علیه السلام
ارادت و محبت آقا به ارباب و مولایش اباعبدالله الحسین علیه السلام بی حد و حصر بود. تسبیح تربت سیدالشهدا علیه السلام را که به دستشان می دادید سر از پا نمی شناختند؛ می بوییدند و می بوسیدند و بر سر می گذاشتند.
پرچم گنبد مطهر را که برایشان هدیه می آوردند بلند می شدند، می بوسیدند و خود را به آن متبرک می کردند. حالت بکاء ایشان در مجالس عزای حضرت مثال زدنی بود. صحنه بوسه آقا بر طوق و علمات عزاداری از ذهنها فراموش نخواهد شد.
بارها خود ایشان با حسرت می فرمودند که فلان شخص مهم را در چند مَن تربت دفن کرده اند و هر وقت برای فاتحه به آنجا می رفتند نزدیک قبر نمی شدند مبادا زیر پا قرار بگیرد و بی احترامی شود.
شهید آگاه، پرتوی از عظمت امام حسین علیه السلام، نیایش در عرفات، آفتاب مشرقین، صبح عاشورا و آن همه سروده حاصل قریحه ولایی از دیگر ابعاد اظهار ارادت و ولایتمداری ایشان به اربابش سیدالشهدا علیه السلام بود.
رؤیای صادقه ایشان در دفاع از اهل بیت علیهم السلام تا مرز تسلیم جان، شنیدنی است؛ حضور در مجلس ملعونی که وقتی عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها خطبه می خوانند، آن خدانشناس، حضرت را مورد اهانت قرار می دهند و آقا در جبهه حق، بلند می شوند و جانانه از دختر امیرالمؤمنین -جان عالمیان به فدایشان باد- دفاع میکنند