بخشی از شعر مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی درباره حضرت زینب سلام الله علیها اوست بانوی مطلق در حرمسرای حق بزم غیب را رونق آن جمال زیبا شد برج عصمت کبری دخت زهره ی زهرا کو بغره ی غراء مهر عالم آرا شد از فصاحت گفتار و ز ملاحت رفتار سرّ حیدر کرّار در وی آشکارا شد گلشن امامت را گلبن کرامت بود باغ استقامت را رشک شاخ طوبی شد طور علم ربانی طور حکم سبحانی با کمال انسانی در جمال حورا شد عقل بنده ی کویش، عشق زنده ی بویش وامق مه رویش صد هزار عذرا شد عرش فرش درگاهش پیش کرسی جاهش در پناه هرگاهش کل ما سوی الله شد آسمان زمین بوسش ماه شمع فانوسش پرده دار ناموسش ساره بود و حوا شد کعبة الامانی بود رکنها الیمانی بود مستجار جانی بود لیک اسیر اعدا شد شد بر اشتر عریان با دلی ز غم بریان مهد عصمتش گریان ز انقلاب دنیا شد حکم بر منایا داشت مرکز بلایا گشت قبلة البرایا بود کعبة الرزایا شد در سرادق عصمت در حجاب عزت بود بی حجاب و بی خرگه کوه و دشت پیما شد شد عقیله ی عالم رهسپار شام غم چشم چشمه ی زمزم خونفشان به بطحا شد یکه شاهد وحدت دخت خسرو اسلام شمع محفل جمعی بدتر از نصاری شد آنکه آستانش بود رشک جنة المأوی همچو گنج شایانش در خرابه مأوی شد