برای تامل حکیمی بر منبر رفت و گفت: «روزی پسر بچه ای زندگی می‌کرد، بعد از گذشت ایامی جوان شد، ازدواج کرد و صاحب بچه ای شد، به سختی کار کرد و خانه و شغلی برای خود دست و پا کرد. حکیم مدتی سکوت کرد. مردم ابتدا کمی صبر کردند، اما عاقبت با عصبانیت گفتند: که چی؟ حکیم با تاسف گفت: از خودتان بپرسید، این داستان زندگی خود شماست.... «راستی که چی؟» تکرار خسته کننده روزمرگی تا کجا ادامه دارد؟ از هم اکنون تصمیم بگیریم و با بازتعریف اهداف خود، برای تعالی زندگی بکوشیم. @ertebatmoaserdini .