شرکت کننده شماره 106
🔻
#دلنوشته
خاطره ایی از سردشت
اواسطه ساله ۶۶بود وتابستون ،ارشد پایگاه بود م باید بچه هارو میفرستادم فرماندهی. که، یک تپه باهامون فاصله داشت ،برای اوردن صبحانه .سه روز مداوم بچه ها دست خالی میومدن ،هر بار به بهانه ای که جیره تموم شده ویا دیر اومدین ،خلاصه دست خالی بچه ها میومدن بالا ،اینم بگم که جیره ی ناهار و شام ماهی یکبار تحویل میگرفتم اما صبحانه هروز ه بود
اون روز نوبت پایگاه ما بود بریم برای نگهبانی از کوه لک لک ،شبها گردان ضربت میومدن مستقر میشدن ،این همه راه رو باید نه نفر از بچه ها رو گرسنه وتشنه میبردم ،چون اب هم اونجا پیدا نمیشد .
خلاصه با عصبانیت یکی از بچه هارو برداشتم رفتم سنگر جیره قفل در رو شکستم ،دیدم واقعا خالیه ،فقط یه ظرف فلزی مربا هویج پنج کیلویی بود اونو برداشتم اومدم برای بیست وپنج نفر تو مشما ها تقسیم کردم ،ما نه نفر سریع باید میرفتیم ،وسط راه هرکس مشما مربا شو میخورد تا شب جز مربا چیزی نداشتیم موقع برگشت از تشنگی همگی زبونمون میچسبید به کاممون ،حرف زدن هم سخت بود برامون
این شد که تا اخر خدمت هیچ کدوم از بچه ها دیگه به مربا لب نزدن.
#ما_ملت_شهادتیم
موضوعات مسابقه «اسلامشهرخبر»:
🔸ارسال عکس از ۸سال دفاع مقدس
🔸روایتگری خاطره کوتاه دفاع مقدس
🔸دل نوشته به شهدا
پ.ن:مهلت ارسال عکس ها تا پایان هفته دفاع مقدس
مرجع خبری شهرستان اسلامشهر
🆔
@es_khabar