# خدا را دادِ من بستان از او، ای شَحْنه مجلس که میّ با دیگری خورده ا‌ست و با من سر گران دارد ای شحنه مجلس! تو را به خداوند سوگند می‌دهم دادِ مرا از آنچه بنا است به عنوان چشم‌اندازِ این زمانه به سوی من آید، بگیر که چگونه از یک طرف مرا سرگشته خود کرده و همه امیدم آن است که مرا در تاریخ «پس‌فردایی» ام حاضر کند، و از طرف دیگر مرا در «امروز» و «دیروز»م رها کرده و همچنان در انتظار حضور «پس‌فردایی»ام و به دنبال تفرج‌گاه وجود، معطّل گذارده و کسانی را که باور نمی‌کردند به آن شورِ «پس‌فردایی» برسند، در آن حضور حاضر نموده، چگونه تحمل کنم این سکرات را؟! غزل 111 گفت و گو با @esharat