⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ پسره امیر گفت که باید از روی تراس برم اونطرف خب برا من خیلی سخت نبود بعد از اینکه مطمئن شدم کسی نیست رد شدم رفتم روی تراس اون یکی خونه اخرین نگاه و به پسره کردم و رفتم داخل تا از در تراس وارد شدم حس کردم تو یه جایی گرم و نرم فرو رفتم دستایی هادی دور کمرم پیچید و بعد صدای نگرانش بود که به گوشم رسید هادی: اخخخخ اجی قشنگم خوبی من: اره داداشی خوبم منو از خودش جدا کرد و از سر تا پامو از نظر گذروند هادی: مگه قول ندادی مراقب خودت باشی من: خوب مراقب بودم هادی: اره مراقب بودی که الان کمرت داغونه رنگت پریده و گوشه لبت زخمه من: خب اینا چیزی نیست هادی: از دست تو دختر خوب بیا بریم استراحت کن من: باشه با هادی رفتیم تو یه اتاق بعد تو بغل هادی خوابیدم و اون موهام و ناز کرد منم کم کم چشمام بسته شد و بعد چند روز آروم خوابیدم [هادی] به چشمایی بستش نگاه کردم الهی قربونت بشه داداش همه جاش کبوده پتو روش کشیدم و از اتاق اومدم بیرون [امیر] بعد اینکه خانم حیدری و فرستادم خونه بغلی خودم رفتم تو سالن و روی مبل جلو تلوزیون نشستم یه نگاه به ساعت مچیم کردم الان دیگه دوربین ها روشن شدن [محدثه] تو سالن تمرین با سلینا داشتیم تمرین میکردیم که •┈┈••✾❣✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾❣✾••┈┈•