این روزها که می‌ گذرد ، غرق حسرتم مثل قنوت‌ های بدون اجابتم ! بسته‌ ست چشم‌ های مرا غفلت گناه تو حاضری ! منم که گرفتار غیبتم ! یک گام هم به سوی شما برنداشتم صد مرحبا به این همه عرض ارادتم ! هر روز عصر ، پرسه زدن در ” ولیِّ عصر ” … ” والعصر ” لحظه لحظه فقط در خسارتم خالی‌ ست دست من ، به چه رویی بخوانمت ؟ دل خوش کنم به چه ؟ به گناهم ؟ به طاعتم ؟ من هر چه دارم از تو ، از این دوستیِ توست خیری ندیده‌ ای تو ولی از رفاقتم بگذر ز رو سیاهی من ، أیها العزیز ! حالا که سویت آمده‌ ام غرق حاجتم بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم با گوشه‌ چشم خود بِرَهان از اسارتم آن روز می‌ رسد که فدایی تو شوم ؟ من بی‌ قرار لحظه ی ناب شهادتم 🌤اللهم عجل لولیک الفرج🌤 https://eitaa.com/joinchat/1296236561Cddd925c28e