📚داستان کوتاه بسیار زیبا
پدر و پسری مشغول قدم زدن در کوه بودند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد ،به زمین افتاد و ناخودآگاه فریاد کشید: آی!
صدایی از دوردست آمد : آی !
پسرک با کنجکاوی فریاد زد: که هستی ؟
پاسخ شنید: که هستی ؟
پسرک خشمگین شد و فریاد زد : ترسو !
باز پاسخ شنید : ترسو !
پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است ؟
پدر لبخندی زد و گفت: پسرم ، توجه کن . بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی.
صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی.
پسرک باز بیشتر تعجب کرد ، پدر توضیح داد: مردم می گویند که این انعکاس کوه است ، ولی در حقیقت ، این انعکاس زندگی است . هر چیزی که بگویی یا انجام دهی ، زندگی آن را عینأ به تو برمی گرداند.
اگر عشق را بخواهی ، عشق بیشتری در قلبت به وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی ، حتما به دست خواهی آورد.
هر چیزی را که بخواهی زندگی ، همان را به تو خواهد داد
@eslam20