💠 برشهایی از یک کتاب
و پیشنهاد ویژه مطالعه
🔹خانم معلمی که وقتی به هوش میاد خودش روتوی قبر میبینه ولی بعد ازیک هفته که اونجا بوده زنده بیرون میارنش و میبرنش توی یه زندانی که بهتره بگیم یه جهان کوچک از مردم شیعه که هر سلولی ازیک کشور بود وروی اونها ازمایشات ژنتیک میکردن
به خودش قول میده زنده بمونه تا سر از کارهای اونا دربیاره وباکمک خانمی ازاونجا بیرون میاد
ودر دانشگاه اسراییل مشغول تحصیل میشه
تصمیم میگیره
هرچه زودتر به زادگاهش برگرده
تااینکه اقایی به اسم محمد ازش میخواد اون خانم روهم باخودش بیاره
وحالا ادامه ماجرا.....
🔹خلاصه ای از فصل اول و دوم داستان «نه»
سه دختر از سه نقطه کشور افغانستان ،
ربوده میشوند و آنها را به جایی که شبیه به یک زندانه منتقل میکنن با حدود سه هزاز زندانی از نقاط مختلف دنیا.معلوم شد که زیر نظر کارشناسان یهودی اداره میشه و اونها دارن با انواع تجاوزات و شکنجه ها،تزریق مواد شیمیایی ،بانک ژنتیک از هر منطقه ای از دنیا رو تشکیل میدن. دختری به نام سمن به کمک دختری به نام ماهدخت از اونجا به طرز مشکوکی ، به تلاویو منتقل میشن😳😳
اونجا توی یه مرکز پژوهشی شروع به مطالعه و تحقیق میکنن تا اینکه سمن متوجه روندی میشه که روی اون و دوستانش انجام شده و اون رو به تلاویو با همه امکانات آوردن ،به بهونه دفاع از حقوق زنان در دنیا..
تا اینکه یه شب که سفارش دو تا رست بیف میده و میره که اون رو بگیره .
با مامور امنیتی خودمون دم در به نام محمد ،مواجه میشه و ازش میخاد که ماه دخت رو به بیرون از اسرائیل بکشونه...
🔹سمن شيعه دختر افغان طي يك نقشه از پيش تعيين شده ربوده شده و به مكاني ناشناس در اسرائيل برده مي شود.او پس از زنده ماندن در قبري شبيه سازي شده به مكاني به نام جزيره انتقال داده مي شود. اتفاقات ناگواري براي سمن رقم ميخورد ليكن از طريق يكي از هموطنان در بند خود موفق به فرار از انجا ميشود.پس از گذران مدتي در انگلستان انها به اسرائيل نقل مكان ميكنند تا سمن تحت اموزش قرار گرفته و بتواند طبق نقشه هاي از پيش تعيين شده به عنوان عنصر كليدي در تغيير تفكر فمينيستي در افغانستان ايفاي نقش كند...در همين كش و قوس هاي داستان كه ذهن همه درگير سمن هست يهو نامه اي جاساز شده در پيتزا به دست سمن ميرسد كه پاي قهرمان هميشگي داستان هاي اقاي حدادپور رو به داستان باز ميكنه و باعث ميشه در نقطع عطف داستان نام محمد كنجاوي خواننده رو به اوج برسونه
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه داستان نه،نوشته محمدرضا حدادپور جهرمی
داستان توسط فردی بنام محمد روایت میشه.(این نکته برای دوستانی که هیچکدام از داستان های قبلی نخوندن)
در قسمت ۱ و ۲ برخی از بدترین زندان های دنیا معرفی میشوند.
از قسمت ۳ به بعد داستان دختری افغانی به نام سمن است.در ابتدا سمن در جایی به مدت هفت روز مدفون بود و در روز هفتم توسط افرادی از آنجا خارج شده و به زندانی در یک جزیره منتقل میشود.
در یک سلول با سه خانم و دو مرد افغانی هم سلولی میشود که همگی مسلمان بودند.
دو پیرمرد ایرانی هم اونجا زندانین.
رییس زندان فردی یهودی است.
هر سلول آیفون شنود داره.
از همه افراد سلول خون میگیرن از بعضیا بیشتر.
توسط افرادی خاص به خانم ها تعرض جنسی میشه،در صورت بارداری جنین با تزریق موادی در طی دو هفته به اندازه ۳ ماه رشد کرده و یک ماه بعد یعنی در ۴ ماهگی متولد میشه.(زمانی که روح در بدن جنین دمیده میشه)
از جنین ها در ساخت لوازم آرایشی و انواع آزمایشات ژنتیک استفاده میشه.
هر فرد در طول روز فقط یکبار به یک دسشویی خاص میرفته(یعنی ادرار و مدفوع هم تحت کنترل بود)
مواد مورد نیاز بدنشون توسط تزریق آمپول هایی تامین میشد.
یک روز وقتی تو سلول یکی از خانم ها دچار ضعف میشه و همه درگیر بودن یکی از پیرمرد ها به سمن یک تکه کاغذ میده که روش سه کلمه(تاریخ طب در ایران-دکتر سیریل الگود-۶۶) نوشته بود.
(در این کتاب نفوذاستعمار برای اولین بار بوسیله طب به ایران بیان شده است و ...)
ماهدخت عاشق یک پسری بوده و بعد از بازدید از محل کار اون پسر به این زندون میاد.
محل کار اون پسره جایی نبوده بجز"یکی از موسسات تحقیقاتی موساد در تل آویو"......
مجله طب اسلامی
@eslamteb