⭐️یادی از سردار شهید محمد دریساوی⭐️ 🇮🇷در دریاچه سد دز، با محمد تمرین غواصی می کردیم. من با سرعت ‌پایین ‌رفتم. به عمق 20 متری زیرآب رسیدم، اما هر چه دورم را گشتم، از محمـد خبری نبود. دلم ریخت. با خودم گفتم: نکند برای محمـد مشکلی پیش‌آمده باشد. به‌سرعت به سمت بالابرگشتم. به عمق 13 متری که رسیدم‌، سایه محمـد را دیدم. ساکن ایستاده بود. کنارش رفتم. دیدم قرآن ضد آبش را جلو عینک غواصی گرفته و ورق می‌زند! تکانش دادم. متوجه من شد، با انگشت اشاره کردم بالا بیاید.چند دقیقه بعد محمـد بالا آمد. گفتم: محمـد؛ جون به لبم کردی، آخه زیرآب جای قرآن خوندنه؟ خندید. گفت: احمد، خو برای تو‌ قرآن می‌خوندم! - برای من؟ - دیدم با سرعت پایین می‌رفتی، گفتم یه آیه بخونم بلا ازت دور بشه، نصفش را خوندم، بقیه‌اش یادم نیومد، ایستادم تا آیه را پیدا کنم!!! دوباره بریم، آیه‌اش را پیدا کردم. آیه را خواند و به من فوت کرد. باز باهم به عمق آب غوص زدیم و این بار تا حد مشخص شده پایین رفتیم. راوی حاج احمد شیخ حسینی ⭐️ستارگان فارس⭐️