#خاطره از سفر مشهد
یک روزی از روزهای بهار توماه اردیبهشت پدرم به خانه امد وبه ما گفت امام رضا مارا طلبیده وباید به مشهد برویم .
مادرم که عاشق امام رضا بود خیلی خوشحال شد وخیلی زود برای رفتن مهیا شدیم وحرکت کردیم .وقتی به مشهد رسیدیم به هتلی که برای مجموعه کاری پدرم بود ونزدیک حرم بود رفتیم انجا کمی استراحت کردیم وغسل زیارت انجام دادیم ونزدیک اذان مغرب برای اقامه نماز جماعت به حرم رفتیم .
خیلی باصفا وپرازجمعیت بود وهوا هم خیلی مساعد بود .موقع نماز مادرم به من که فقط پنچ سالم بود گفت همینجا بنشین تا من نماز جماعت بخوانم.
وسط نماز حواسم به فواره ها پرت شد وبه سمتش رفتم یک دفعه دیدم که مادرم نیست .
نماز تمام شد ومن گم شده بودم هم من به دنبال مادرم بودم وهم خانواده به دنبال من با چشمان اشک الود میگشتند اسمم راهم پیج کردند ولی من نمیدانستم چکار کنم برای همین به همانجایی که مادرم گفت بنشین رفتم ومنتطر ماندم .
چند ساعتی طول کشید تا دیدم خانواده دوان دوان به سمتم امدند.مادرم مرا درآعوش گرفت ومرا بوسید وخوشحال شد ومن به انها گفتم که اصلا من جایی نرفته بودم ومادرم گفت افرین به پسر باهوشم که همانجا که به اوگفتم ماند وهیچ جا نرفت بعدازان بیشتر حواسم را جمع کردم تاگم نشوم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⬅️دل من اگر گم شد بسپارید به امانات رضا😊
خداکنه ما گمشده ها را هم پیدا کنند❤️
ممنونم از ارسال خاطره 👌😊
#مطالب_ارسالی ❤️
#چالش 🎊
#مسابقه 🎊
#مدیون_امام_هشتم💚
#دهه_کرامت🌸
#خدام_الزینب_علیهاسلام
@etekafkhodjosh