«تقدمِ عقل در روشنگری، صورت وارونه تفتیش عقاید قرون وسطایی»! فلسفه روشنگری در برابر بینش قرون وسطایی، که ادعا می‌کرد قدرت خود را از اعتقاد به وحی انبیای بنی اسراییل و حضرت عیسی (ع) به دست می‌آورد و عمدتاً از طریق سنت و حکومت‌های تئوکراتیک پشتیبانی می‌شد، بینش دیگری را می‌گذارد که بر خرد و قدرتهای فهم استوار است. اندیشه‌ی اساسی که زیر ساخت همه‌ی گرایش‌های روشنگری است این اعتقاد است که فهم بشر بر پایه‌ی قدرت خود و بدون کمکِ فوق طبیعی، توانایی درک سیستمِ جهان را دارد و این شیوه‌ی تازه‌ی فهمِ جهان به شیوه‌ی تازه‌ای برای سلطه‌ بر جهان می‌انجامد. روشنگری برای شناختِ جهانشمول این اصل (یعنی توانایی فهم بشر برای درک جهان طبیعی و جهان انسانی) در قلمرو‌های علوم طبیعی و عقلی یعنی در قلمرو فیزیک و اخلاق، در فلسفه‌ی دین، تاریخ، حقوق و سیاست به پژوهش می‌پردازد. ایمانوئل کانت در مقاله «روشنگری چیست» می‌گوید: روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری است. این صغارت خود- تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد. شعار روشنگری این است : «در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باش»! با آنکه عصر روشنگری، عصرِ رنسانس اندیشه‌ای در غرب است اما برخی متفکران مانند گئورک کریستوف لیشتنبرگ، تقدم‌بخشی به عقل در روشنگری را، صورت وارونه تفتیش عقاید می‌دانند. او می‌نویسد: «طبقه مردمانی که عقل را اغلب منقاد تفتیش عقاید می‌ساختند اکنون در نظمی واژگون خود و رویه‌های تحقیرآمیزشان را در پیشگاه محکمه عقل تفتیش‌گر می‌یابند. البته مجازات نهایی آنان، دیگر نه زنجیر و سیاهچال‌های فلاکت بار بلکه تعهدی است که آن را آزاردهنده می‌یابند: تعهد به عاقل‌تر بودن» 🆔 @ETM313