دنیای من نبودِ تورا جار میزند باران برای آمدنت زار میزند بغض پرالتهاب زمین میخورد شکاف نبض زمان مشوش و بیمار میزند موج غم است اینکه سرازیر میشود مشت بلاست اینکه به دیوار میزند ازخشم بی تفاوتی ما هنوز هم ابر سیاه حادثه، رگبار میزند یک سو گرفته درد،گریبان عمر را یک سو گلوله دست به کشتار میزند ازشرم دست وبال پر ازفقر، یک پدر خود را به چارچوب دری دار میزند گاهی برای لقمه ی نان مادری به جبر دامن به منجلابی اسفبار میزند ازبسکه آه درقفس سینه مانده است قلب به تنگ آمده دشوار میزند ای آخرین امید! کجایی که نیستی دنیای من نبود تورا جار میزند @Etr_Meshkat