ya mahdi:
🌴س:
تلنگر..
من یه دختر دهه ۷۰ ایی یه نسل جوونه امروزیم ساکن تهران حاج آقا،۱۲، ۱۳ سال پیش قبل از ازدواجم وقتی مجرد بودم ۱۷ ۱۸سالم بود،همراه خونواده رفته بودیم مشهد،من اونموقع ها حتی از روسری ام خوشم نمیومدولی به اجبار سر میکردم ولی یجوری سرمیکردم که سرمو حرکت میدم از سرم بیوفته!،پدر و مادرم بنده خدا خیلی تلاش کردن من با حجاب بشم ولی گوش به حرفشون نمیدادم،یادمه همیشه پدرم حرص میخورد بابت بی حجابی من،مامانمم همینطور،وقتی رفتیم مشهد پدرم از قبل گوشزد کرده بود یه چادر مشکی تو خونه هست اونو بردار بیارمنم سعی کردم چادر رو جوری مچاله کنم توی چمدون که حسابی چروک بشه اونجا بهونه بیارمو نشه سرش کنم..رفتیم مشهد میخواستیم بریم حرم امام رضا زیارت گفتم چادرم چروکه نمیتونم سرش کنم خلاصه اینکارو کردم تا اون یه تیکه راهم با چادر نرم،رفتیم ورودیه خانوم ها همینکه خواستم چادر بگیرم، یکی از خادما گفت دخترم چادرها فعلا تموم شده!!! باید صبرکنی تا یکی بیاد بعد چادر ببری!!مـــن خُشــکم زده بود مگه میشهه..؟!! حرم امام رضــا به این بزرگی چادر تموم بشه!!! اونم به مَــن نرسه فقط!!!! با یه حــاله خیلی خیلی بدی با حالت قهر برگشتم بیرون که من نمیرم حرم،مامانم مدام میگفت چقدر بهت گفتم چادرتو بیار الان پدرت برگرده بهت کلی غر میزنه،خلاصه اومدیم بیرون پدرمم اومد شروع کرد غر زدن مگه من بهت نگفتم اون چادرو بیار،بعدش من نه از حرفه پدرم، از اینکه امام رضا منو تو حرمش راه نداد خیــلی خییلی غرورم شکست،وایسادم روبروی گنبدش نگاهش کردم به امام رضا گفتم امام رضا درسته که من گناهکارم ولی یعنی انقـــدر از من بدت میومدکه راهم ندادی؟؟!!😭 (خیلی معذرت میخوام )گفتم امام رضا من کسر شان شما بودم که منو راه ندادین نذاشتین حتی پامو بذارم تو حرمتون😭
گفتم من شنیده بودم امام رضا مهمون نوازه،ولی شما منو از در خونت روندی😭،گفتم امام رضا غرورم له شد خیلی شکستم هی نگاه میکردم به گنبدش اینارو میگفتم هی گریه میکردم😭
یهو دیدم یه خانوم چادری که عصا زیر بغلش بود وسط ۲تا خانوم چادریه دیگه اومدن سمت من،خانومی که عصازیر بغلش بود به من سلام کرد و پرسید دخترم میدونی نذورات کجاست؟ با یه حالت خیلی بی حوصله ای گفتم نمیدونم اشاره کردم با دست به پشت سرم گفتم فکرکنم اونجاست،گفت دخترم شما میتونی ببری گفتم نزدیکه شما خودتم میتونی ببری یهو دیدم یه چادر سفید رنگی در آورد گفت من این چادرو تازه دوختم نذر حرمه خیلی دیرم شده عجله دارم باید برم،منو مامانم نگاه کردیم به هم من بغضم ترکید گفتم من چنددقیقه پیش رفتم حرم خادماگفتن چادر حرم تموم شده بایدصبر کنی تا زائرا بیان چادر بیارن،😭 گفتم باورم نمیشه😭گفت دخترم حتما حاجت روا شدی گفت حتما امام رضا صداتو شنیده!!😭گفت این چادر رو بگیر تاوقتی توی مشهدی دستت باشه باهاش برو حرم هروقت خواستید از مشهدبرید چادر رو تحویل نذورات بده😭باورم نمیشد امام رضا..اینجوری بهم نگاه کرده باشه صداموشنیده باشه انقدرسریع و،اینجوری بیاد سراغم،اینجوری بهم یه چادر نو تازه دوخته شده برام بفرسته که من اینو سر کنم بیام تو حرمش😭😭😭گریه میکردمو چادرو بوسیدم گذاشتم رو چشام😭،وقتی برگشتیم هتلمون همش اون چادرو توخونه سرمیکردمو اصلا تو حال خودم بودم،من ازاونموقع به بعد که از اون مسیر بی حجابی که فکرمیکردم خیلی خوبه،ظاهره به ظاهر خوشحال و خندون داره ولی باطن پراز استرس و تشویش ،پر از ناراحتی داره وقتی برگشتم با حجاب شدم بعد چادری شدم دیدم واقعا زندگی طعم دیگه ای داشت و من نذاشتم خوبی هابهم برسه،،لذتش یه طور دیگه ای بود از جنس آرامش که من خودمو با بی رحمی به خودم محروم کرده بودم،خیلی اتفاقای قشنگ از اون به بعد برام افتاد که توی این متن نمیگُنجه،الان کسی رو میبینم بی حجابه انقدر دلم براش میسوزه،انقدر براش ناراحت میشم میگم چقدر حیــف که نمیدونه خدا برای حجاب ونجابت چه چیزهایی رو به عنوان هدیه براش کنار گذاشته و میخواد بهش بده چه آرامشی رو براش کنار گذاشته ومیخواد بهش بده ولی خودشو محروم کرده،همیشه میگم خدایا کمکشون کن از این جاده از این بیراهه واز این مسیر خطرناک دربیان..
الان حجابمو چادرمو با هیچی توی دنیا عوض نمیکنم،اگر همه ی دنیا رو بهم بدنو بگن بی حجاب شو،چادرتو بذار کنار این کارو نخواهم کرد،من عاشق حجابمم عاشق چادرمم وقتی سر میکنم یجوری لذت میبرم که وقتی هرجا توی همین تهران خودمون هرکجا میرم،دوستای دانشگاهم که بیحجابن یا مترو یاهرجایی منو میبینن ،اکثر دخترخانومای بی حجاب اون انرژی و اون حال منو نسبت به حجابم دریافت میکنن به زبون میارن که چقدر حجابت قشنگه چه حس خوبی به ما میدی چقدر آرامش میگیریم ازت،بهشون میگم اینا از من نیست از حجابه،خدا همه ی خیر و خوبی رو توی حجاب و حیاو نجابت گذاشته..