۶ ✍🏻این قسمت: 😇 🔶اواخر دوران کاردانی، دریک برهه ای، به تمام سربازها مرخصی دادند و ما دانشجویان را موظف کردند به جای آنها نگهبانی بدهیم.⚔ برای ما خیلی سخت بود،چون دیگر افسر شده بودیم😬او این کار را در شان خود نمیدانستیم! 🔷در همان شرایط که همه نیروها به فکر فرار از این وظیفه بودند، مرتضی سخت ترین پستها را برمی داشت! دور از پادگان، برجکی در منطقه ای پر درخت،نصب بود که بچه ها به آنجا پست جنگل می گفتند.🌳 بچه ها از این پست فراری بودند. برعکس، مرتضی این پست را ۴۸ساعته بر می داشت!🕛 🔶بعد از دانشکده هنگام تقسیم نیرو، او را به قسمت اداری، مامور کرده بودند. مرتضی خیلی ناراحت بود. دوست داشت کارهای سخت تر و عملیاتی انجام دهد.😤 به آشنایان سپرده بود برایش سفارش کنند که در جای سخت و عملیاتی بکارگیری شود! 🔷اسم یک منطقه ای را می آورد و دنبال این بود که به آنجا مامور شود. من به شوخی به او می گفتم: (حتما میخوای بری اونجا برعکس یک طنابی آویزان بشی، یا از جایی بری بالا و یا یک بلایی سر خودت بیاری) با خنده جواب داد:«پس چی؟! بشینم پشت میز؟ »😐آخرهم با اصرار و پارتی بازی کارش را درست کرد و رفت برای کارهای عملیاتی! و رفت برای کارهای عملیاتی!😗💣🔫 ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" http://eitaa.com/joinchat/4116905984Cd0f3b6cbef "سَربَندهای خاکی" در تلگرام👇🏻 🆔 Telegram.me/EtreHussein