۱۳ ✍🏻این قسمت: ❤️🌊 🔶دارای اش را بی منت میبخشید، مشکل مالی همکارانش، مشکل هم بود. کسی را دست خالی نمی کرد.✌️🏻 اگر خودش هم نداشت،از نزدیکانش قرض می گرفت و مشکل آنها را حل می کرد‼️ 🔷می گفتیم: "وحی منزل که نیست! یکم صبر کن پول که اومد دستت به هر کسی خواستی قرض بده" اما توجهی نمی کرد. 😬جالب اینکه اگر پولی را قرض می داد، اصلا دیگر به پس گرفتنش فکر نمیکرد.😳 🔶مشهد انگشتری خریده بود💍که خیلی آن را دوست داشت،یک بار یکی از همکاران به او گفت: «چه قدر انگشتر قشنگی داری مرتضی، از کجا خریدی؟» انگشتر را ازدستش درآورد و گفت: «از مشهد بیا مال تو بدون هیچ حرفی، انگشتر را بخشید.🌹 به او گفتم: «حالا یه ذره صبر کن شاید بعدا بشی» گفت: «دیگه اون رو بخشیدمش!» میدانستم که از صمیم این کار را کرده است!❤️ ان شاالله ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: مروری بر خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی حسین پور (حسین قمی) 🖇تهیه و تدوین: ستاد کنگره ۸۰۰۰شهید استان گیلان ✅کانال رسمی"سَربَندهای خاکی" http://eitaa.com/joinchat/4116905984Cd0f3b6cbef "سَربَندهای خاکی" در تلگرام👇🏻 🆔 Telegram.me/EtreHussein