#قسمت_چهاردهم
#سالهای_نوجوانی
روز های اسفند ماه به سرعت می گذشت انگار عجله داشت زودتر خودش را به بهار برساند
مردم روستا در تکاپوی سال نو بودند هر کسی در حد توان خانه را تمیز می کرد و بعد از یکسال
حسابی غبار روبی می کردند
اسفند از نیمه گذشته بود که من و مادرم شروع به خانه تکانی کردیم من بعد ظهر ها به
آغل حیوانات می رفتم و آنجا را تمیز می کردم
چند روزی زمان برد تا آغل کامل تمیز شود بعد از تمیز کردن آغل داخل اتاق رفتم مادرم
را دیدم که مشغول سفید کردن اتاق تنور بود
مادرم دو روزی بود که مشغول این کار بود چون باید تمام دیوار ها را تمیز می کرد کمی
زمان می برد.
6
(گچ های سفید که بروی دیوار می کشیدن)
بعد از سفید کردن دیوار ها قالی های اتاق را جمع کردیم و در حیاط به میله ای که دو
طرفش بسته بود آویزان کردیم
هر دوی ما با چوب خاک هایشان را تکان دادیم
خیلی خسته شدیم داخل اتاق رفتم کف اتاق خالی بود برای این که روی زمین نشینم
پارچه ها پهن کردم و با مادرم مشغول خوردن چای شدیم
روزها به همین روال می گذشت یک روز کمد پر از ظرف را خالی کردم و ظرف هایش را
پاک کردم روزی دیگر وسایل اتاق را جابجا کردم هر طوری بود وسایل اضافه را از خانه بیرون
ریختم
اتاق آشپرخانه بیشتر از همه جا کار داشت چون باید وسایل را بیرون می آوردیم و مرتب
در زیر اپن می چیدم
تمام این کار ها را بعد ظهر ها بعد از مدرسه و درس خواندن انجام می دادم
چون نمی خواستم از درس های مدرسه عقب بیفتم
نویسنده: تمنا🌺
کپی حرام🦋